کورکه

معنی کلمه کورکه در لغت نامه دهخدا

کورکه. [ ک َ ] ( ترکی ، اِ ) طبل بزرگ. ( فرهنگ فارسی معین ) : بعد از آن کورکه را پاره ساختند. ( ظفرنامه یزدی ، فرهنگ فارسی معین ). و فغان کورکه و نفیر به اوج اثیر رسید. ( حبیب السیر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به کورگه ، کورکا و کورگا شود.

معنی کلمه کورکه در فرهنگ معین

(کَ ) = کورکا. کهورکای : طبل بزرگ .

جملاتی از کاربرد کلمه کورکه

تیرزیاس گفته بود که مرگ وی از جانب دریا فرامی‌رسد. وقتی تلگونوس از کار خود آگاه می‌شود، کالبد پدر را به سرزمین مادری می‌برد تا مادرش کورکه او را جاودان سازد. تلگونوس پس از این ماجرا با پنلوپه ازدواج می‌کند. پسر دیگر کورکه از اودیسئوس، لاتینوس نام دارد و او یا دختر او ائنه، نیای مردم روم هستند.