کف دستی

معنی کلمه کف دستی در لغت نامه دهخدا

کف دستی. [ ک َ دَ ] ( اِ مرکب ) ضرب تازیانه و جز آن بر کف دست. ( ناظم الاطباء ).
- کف دستی خوردن ؛ سیاست شدن از ضرب تازیانه بر کف دست. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه کف دستی در فرهنگ فارسی

تازیانه و جز آن بر کف دست . - کف دستی خوردن سیاست شدن از ضرب تازیانه بر کف دست .

معنی کلمه کف دستی در فرهنگستان زبان و ادب

{palmar/ palmaris} [پزشکی] مربوط به کف دست یا واقع در آن

جملاتی از کاربرد کلمه کف دستی

هر کف دستی که از ریزش ندارد بهره ای بر جهان چون ابر بی باران گرانی می کند
عبرت‌آباد جهان فرصت افسوس ندارد مژه بر هم زدن است آن کف دستی که بسایی
بی‌ندامت نیست اسباب نشاط این چمن گل هم ازشبنم‌ کف دستی به دندان آشناست
هست صحرا چون کف دست و بر او لاله چو جام خوش کف دستی که چندین جام صهبا برگرفت
زنگ غفلت کندت پاک ز آیینه دل کف دستی که ز افسوس به هم سایی صبح
صدف گوهر توفیق سیه کاران شد کف دستی که ز افسوس بهم مالیدند
انگشت اشاره یا سبابه، نام انگشت دوم دست بعد از شست است که در انسان شامل یک انگشت در هر دست می‌شود «در مجموع ۲ انگشت». به‌طور عرفی این انگشت معمولاً برای اشاره به اشیاء و ثبت اثر انگشت است. به دلیل تراکم گیرنده‌های حسی در نوک این انگشت، سطح کف دستی نوک انگشت اشاره دارای حس لامسه بسیار قوی است. نام دیگر انگشت اشاره، انگشت سَبّابه است. در عربی سَبّ به‌معنی دشنام است و سبابه یعنی دشنام‌گویی و در میان عرب‌ها رسم بود که چون کسی را دشنام می‌دادند با این انگشت به سوی او اشاره می‌کردند.
برای توتیای چشم فایز کف دستی زخاک پات بفرست
برای توتیای چشم فایز کف دستی ز خاک پات بفرست
در کاوش‌های باستان‌شناسی در ایالت‌های ساراواک و صباح یک دندان نیش فوقانی، یک استخوان ناوسان (ناویکولار) و یک استخوان کف دستی (متاکارپال) پیدا شد که توصیه شده متعلق به یک ببر شناسایی باشد؛ بنابراین گفته شده‌است که این ببر در اواخر پلیستوسن و اوایل هولوسن در بورنئو وجود داشته‌است. یک قطعه استخوان نیز در جزیرهٔ یپالاوان فیلیپین پیدا شده‌است. باستان‌شناسان بعید دانستند که این قطعه‌ها در طی دورهٔ پلیستوسن بین منطقه‌های مختلفی جابه‌جا شده‌باشد. بومیان بورنئو با برخورد با اعضای آن بدن ببر به عنوان میراث، یاد ببر را در فرهنگ خود زنده نگه می‌دارند؛ بنابراین، گفته شده‌است که ببر بورنئو بیش از دوران ماقبل تاریخ وجود داشته‌است.
نخل من زین باغ حرمان نوبر رنگی نکرد چون چنار آخر کف دستی به هم سایید و سوخت