کبودجامه

معنی کلمه کبودجامه در لغت نامه دهخدا

کبودجامه. [ ک َ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) آنکه جامه کبود پوشد. ازرق پوش. کبود پوش. کبودپیرهن :
چرخ کبودجامه بین ریخته اشکها ز رخ
تا تو ز جرعه بر زمین جامه عید گستری.خاقانی.|| مجازاً سوکوار.
کبودجامه. [ ک َ م َ ] ( اِخ ) شاه کبودجامه ، معاصر تکش خوارزمشاه بوده و شعر نیکو می گفته است ، و شاهد این معنی و این نام بیت اوست که گفته
جامه ام را نام از سودای تو گشته کبود
ورنه نام جامه من اطلس و دیباستی.( آنندراج ).نصرت الدین ، معاصر سلطان تکش خوارزمشاه بود، و سلطان تکش عزم گرفتن او کرد و فرمان داد تا سر او را به خدمت آرند اما او خود به خدمت آمد و این رباعی بفرستاد:
من خاک تو در چشم خرد می آرم
عذرت نه یکی ، نه ده ، که صد می آرم
سر خواسته ای به دست کس نتوان داد
می آیم و بر گردن خود می آرم.
و تکش وی را بخشید.
( لباب الالباب چ سعید نفیسی ج 1 ص 52 و 53 ).
کبودجامه. [ ک َ م َ ] ( اِخ ) رکن الدین اسپهبداز امرای مازندران بود و در هنگام حمله مغول و فرار سلطان محمد خوارزمشاه به گیلان و مازندران امرای آنجا همه مقدم او را گرامی داشتند جز همین اسپهبد کبودجامه که با مغولان بر ضد او یار شد و بیاری ایشان برممالک از دست رفته خود مسلط گردید زیرا خوارزمشاه در هنگام تسخیر مازندران عم و پسرعم او را کشته و متصرفات ایشان را گرفته بود. رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 40 و حبیب السیر ج 3 چ کتابخانه خیام شود.
کبودجامه. [ ک َ م َ ] ( اِخ ) حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب در ذکر ولایت مازندران آرد: «کبودجامه ولایتی است ، و اکنون چون جرجان خراب است. مجموع ولایت داخل کبود جامه است حاصلش ابریشم و انگور و غله بسیار می باشد و ولایتی عریض است. ( نزهةالقلوب چ اروپا مقاله سوم ص 160 ). و در جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی آمده است : ابریشم بسیار از آنجا بدست می آمد و زمینهای غله خیز و تاکستانهای بزرگ داشت و سرزمینی بغایت حاصلخیز بود ولی در نتیجه لشکرکشیهای امیرتیمور در پایان قرن هشتم ویران گردید. ظاهراً روعد یا روغد که در ضمن جنگهای امیرتیمور از آن نام برده شده و هنگام لشکرکشی در مازندران سر راه او بوده جزء ولایت کبود جامه بوده است. ( از ترجمه جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ص 401 ).
کبودجامه. [ ک َ م َ ] ( اِخ ) نام طایفه و ایلی است در حوالی گرگان و استرآباد که تا نزدیکی خوارزم نشست داشته اند. ( آنندراج ).

معنی کلمه کبودجامه در فرهنگ عمید

کبودپوش، کسی که جامۀ کبود برتن کند، ازرق پوش.

معنی کلمه کبودجامه در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه جام. کبود پوشد کبود پوش ازرق پوش . توضیح صفت صوفیان و آسمان آید : [ همچو گردون کبود جامه شده ( صوفی ) صید را گرگ این تهامه شده ] . ( جام جم اوحدی )
نام طایفه و ایلی است در حوالی گرگان و استر آباد

معنی کلمه کبودجامه در دانشنامه آزاد فارسی

کَبودجامه
قوم یا قبیله ای از مردم ناحیۀ شرقی استرآباد بزرگ در دوران سلاجقه، خوارزمشاهیان و مغولان. نام این مردم تا عصر صفویه همچنان بر این قسمت از استرآباد باقی بود. ناحیه کبودجامه، تا حدودی با کوهسار فندرسک و حاجیلر (مینودشت کنونی) و حدود جرجان قدیم (ناحیه گنبد کاووس) مطابق است. کرسی کبودجامگان، شهرک نو بود که آثار آن هنوز در خاک گوکلان های ترکمن صحرا باقی است. بعضی مورخان و جغرافیانویسان قدیم، قلمرو کبودجامگان را تا خوارزم امتداد داده اند و این بیشتر از جهت تَوَسُّع اسمی دشت خوارزم و تطبیق دنباله های آن با قسمتی از قلمرو کبودجامگان بوده است. بزرگان کبودجامه در قرن ۶ق، حاکم قلمرو خود بودند و در زمرۀ اتباع خوارزمشاه قرار داشتند و در هنگام اقتدار سلسله دوم باوندیان مازندران (۴۶۶ـ۶۰۶ق) از متحدان و حتی از اتباع آنان به شمار می آمدند و آن گونه که از نوشته های جهانگشای جوینی برمی آید، اصفهبد نامیده می شدند. میان کبودجامگان و باوندیان مازندران، وصلت خانوادگی برقرار بود. خروج اصفهبد کبودجامه، شاید نصرت الدین محمد، از سپاه سلطان محمد خوارزمشاه، سبب پیروزی قوای گورخان قراخانی شد. خوارزمشاه ظاهراً به دلایلی از این دست، نصرت الدین و فرزندش کیخسرو را کشت و از قرار معلوم حکومت اصفهبدان کبودجامه را در آغاز قرن ۷ق برانداخت. هنگامی که سلطان محمد خوارزمشاه از بیم مغولان به مازندران گریخت، رکن الدین، برادرزاده و یا عموی نصرت الدین که پس از او به مغولان پیوسته و دوباره حاکم کبودجامه شده بود، به تعقیب وی برخاست و سلطان ناگزیر به یکی از جزایر دریای خزر گریخت. در ۶۳۰ق، اصفهبد نصرت الدین کبودجامه، که به احتمال قوی، جانشین رکن الدین کبودجامه بود، به همراه چند نفر از سرداران مغول و گروهی از بزرگان مازندران به دربار اوگتای قاآن بود.

جملاتی از کاربرد کلمه کبودجامه

چون خال بتان حال دلم گشت تباه در چرخ کبودجامه خود نیست کرم