کالیجار

معنی کلمه کالیجار در لغت نامه دهخدا

کالیجار. ( اِخ ) صورت مخففی ازنام ابوکالیجار حاکم دیلمی فارس و کرمان. در بعض کتب تاریخ کالیجار بصورت کالنجار، و ابوکالیجار بصورت ابوکالنجار نیز ضبط شده است. بروایت ابن اثیر ابوکالیجار در سال 418 هَ.ق. به جنگ ابوالفوارس حاکم کرمان رفت ولی شکست خورد و به همان فارس قناعت کرد. پس ازمرگ ابوالفوارس ( 419 ) اعاظم و عمال کرمان و سرکردگان سپاه عریضه خدمت ابوکالیجار فرستادند. یازده سال کرمان و مکران در تحت فرمان ابوکالیجار بود. رجوع به تاریخ کرمان چ باستانی پاریزی ص 68 و 73 و 78 شود.
کالیجار. ( اِ مرکب ) زبان گیلانی است و مشتق از کلمه پهلوی کاریچار، و صورت آن در فارسی امروز کارزار است. ( عقدالعلی چ 1311 حاشیه 6 ص 68 ). رجوع به کارزار در همین لغت نامه شود.

معنی کلمه کالیجار در فرهنگ عمید

=کَلنجار

معنی کلمه کالیجار در فرهنگ فارسی

( اسم ) کار زار جنگ .
صورت مخففی از نام ابوکالیجار حاکم دیلمی فارس و کرمان

جملاتی از کاربرد کلمه کالیجار

ولایتی آرمیده چون گرگان و طبرستان مضطرب گشت و بباد شد و مردمان بنده و مطیع عاصی شدند، که نیز با کالیجار راست نباشد، و بخراسان خللی بدین بزرگی افتاد. ایزد، تعالی، عاقبت این کار بخیر کناد. اکنون با این همه نگذارند که بر تدبیر راست برود و این سلجوقیان را بشورانند و توان دانست که آنگاه چه تولّد شود.
و روز سه‌شنبه سیم جمادی الاخری رسولی آمد از آن با کالیجار و پسر خویش را با رسول فرستاده بود، و عذرها خواسته بجنگی که رفت و عفو خواسته و گفته که «یک فرزند بنده بر در خداوند بخدمت مشغول است بغزنین و از بنده دور است، نرسیدی‌ که شفاعت کردی، برادرش آمد بخدمت. و سزد از نظر و عاطفت خداوند که رحمت کند تا این خاندان قدیم بکام دشمنان نشود .
حاضران متّفق شدند که رای درست این است؛ و بر آن قرار گرفت که تا سه روز سوی نشابور بازگشته آید. امیر فرمود تا بوالحسن عبد الجلیل‌ را بدین مجلس بخواندند و بیامد و مثال یافت تا سوی شهر گرگان رود با پنج مقدّم از سرهنگان و حاجبی و هزار سوار، و کدخدای لشکر باشد؛ تا با کالیجار چه کند در آنچه ضمان‌ کرده است از اموال، آنگاه آنچه رای واجب کند وی را فرموده آید. زمانی درین باب مناظره‌ رفت.
و روز دوم رجب رسولان و خدم با کالیجار را که با مهد از گرگان آمده بودند، خلعتی فراخور بدادند؛ و خلعتی سخت فاخر، چنانکه ولات‌ را دهند، بنام با کالیجار بدیشان سپردند، و دیگر روز الأحد الثالث من رجب‌ سوی گرگان برفتند.
بعد از آمدن اسلام و گرایش مردم یزد به دین اسلام عنوان «دارالعباده» به این شهر داده شد. این نام توسط ملکشاه سلجوقی انتخاب شد، زیرا علاء الدوله کالیجار تقاضای حکومت یزد را از وی کرده بود تا در آن جا به عبادت بپردازد.