کافورگون. ( ص مرکب ) برنگ کافور. سفید : کفن دوز بر وی ببارید خون بشانه زدآن ریش کافورگون.فردوسی.سپهبد بر آن ریش کافورگون ببارید از دیدگان جوی خون.فردوسی.یکی شهر کافورگون رخ نمود که گفتی نه از گل ز کافور بود.نظامی.
معنی کلمه کافور گون در فرهنگ عمید
سفید، به رنگ کافور.
معنی کلمه کافور گون در فرهنگ فارسی
( صفت ) برنگ کافور سفید : [ سپهبد بران ریش کافور گون ببارید از دیدگان جوی خون ] .
جملاتی از کاربرد کلمه کافور گون
دریغا ازآن موی کافور گون که کردش بداندیش بررنگ خون
تا زمین کافور گون گشت و هوا کافور بار راست همچون طبع کافور است طبع روزگار
مرا موی از آن گشت کافور گون که رنگین شود در رکابت به خون
کوه کنون میغ را گرفت به بر در چادر کافور گون کشید به سر در
یکی شهر کافور گون رخ نمود که گفتی نه از گل ز کافور بود
همیشه تا به شتا پوشد ابر کافوری ز برف پره کافور گون به جرم تراب
مر آن ریش کافور گون شانه کرد به تابوت جا آن یل از خانه کرد
مگوی سرمه که چون مشک ناب خاک سیاه بزیر پرده کافور گون شده نایاب