چهارجوی

معنی کلمه چهارجوی در لغت نامه دهخدا

چهارجوی. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) چهارنهر. || ظاهراً چهارجوی بهشت باشد. در شعر ذیل :
بزم چو هشت باغ بین باده چهارجوی دان
خاصه که ساز عاشقان حورلقای نو زند.خاقانی.
چهارجوی. [ چ َ ] ( اِخ ) چارجوی. شهری است در ساحل غربی جیحون از اعمال بخارا و به ملک خوارزم نزدیک است.

معنی کلمه چهارجوی در فرهنگ عمید

در روایات، چهار نهر بهشتی که آب گوارا، انگبین، شیر، و بادۀ خوشگوار در آن ها جاری است.

معنی کلمه چهارجوی در فرهنگ فارسی

چار جوی . شهریست در ساحل غربی جیحون از اعمال بخارا و بملک خوارزم نزدیک است .

جملاتی از کاربرد کلمه چهارجوی

و نیز یاد کنند که در تازگی مزاری برای علی در چهارجوی بخارا بعض عامه می‌ساختند و بیست سال است که پیدا شده و چند سال قبل مشغول عمارت صحن بودند و در هند نیز مزار علی هست و بعضی هم مزار بابانانک را از آن علی دانند.
کونوننکو در ۱۹۶۴ در چهارجوی ترکمنستان به دنیا آمد. او متأهل است و یک پسر به نام اندری اولگوویچ کونوننکو و بک دختر به نام آلیسا اولگونا مونوننکو دارد.