معنی کلمه چاربالش در لغت نامه دهخدا
از گوشه چاربالش تو
اقبال بسالیان نجنبد.خاقانی.به تیر ناوکی از شست آه یاوگیان
که چاربالش سلطان درد بیک پرتاب.خاقانی.چار دیوار عزلتی که تراست
بهتر از چاربالش جم دان.خاقانی.نهم چاربالش در ایوان عزلت
زنم چند نوبت چو میر مطاعی.خاقانی.بهر آگین چاربالش اوست
هر پری کاین کبوتر افشانده ست.خاقانی.چاربالش نهاده چون جمشید
پنج نوبت رسانده بر خورشید.نظامی ( هفت پیکر ).گفت از اول که پنج نوبت شاه
باد بالای چاربالش ماه.نظامی ( هفت پیکر ).سر آنگاه بر چاربالش نهیم
کزین گنبد چاربالش رهیم.نظامی ( شرفنامه ).گر نیازت را پذیرد شمس تبریزی به لطف
بعد از این بر عرش نه تو چاربالش بر نیاز.مولوی.چشم و چراغ جمع رسل هادی سبل
سلطان چاربالش ایوان اصفیا.( منسوب به حافظ ).عصمت به چاربالش غفلت چه خفته ای
آهنگ راه کن که رفیقان روان شدند.عصمت بخاری. || کنایه از دنیا باشد. ( برهان ). کنایه از دنیاست به اعتبار چهار گنبد. ( آنندراج ) :
چو در چاربالش ندیدم درنگ
نشستم در این چاردیوار تنگ.نظامی.|| کنایه از عناصر اربعه. ( برهان ). و رجوع به چاربالشت و چهاربالش شود.