معنی کلمه پوزبند در لغت نامه دهخدا
سعی او بازوی دلیران است
سهم او پوزبند شیران است.سنائی.پوزبند وسوسه عشق است و بس
ورنه کی وسواس رابسته ست کس.مولوی.علمهای اهل حس شد پوزبند
تا نگیرد شیر از آن علم بلند.مولوی.زاهد ششصد هزاران ساله را
پوزبندی ساخت آن گوساله را.مولوی.جعم ؛ پوزبند بر دهن شتر کردن تا از گزیدن و چریدن باز ماند. ( منتهی الارب ).