پلاسین.[ پ َ ] ( ص نسبی ) منسوب به پلاس. از پلاس : شبی گیسو فروهشته بدامن پلاسین معجر و قیرینه گرزن.منوچهری.پس به ساروج بیندود همه بام و درش جامه ای گرم بیفکند پلاسین بسرش.منوچهری.چنگ زاهد تن و دامانش پلاسین لیکن با پلاسش رگ و پی سر بسر آمیخته اند.خاقانی.
معنی کلمه پلاسین در فرهنگ عمید
آنچه از پلاس ساخته شده یا مانند پلاس باشد.
معنی کلمه پلاسین در فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به پلاس از پلاس .
جملاتی از کاربرد کلمه پلاسین
خرگهم بود فلک بزمگهم بود زمین جامه ام بود پلاسین خورشم بود گیاه
باسیه روزی ما سخت سپید آید هم گر درین سوک چو شب جامه پلاسین پوشید
یکچند این خوبرو عروس نوآئین داشت به سربریکی پلاسین معجر
چنگ زاهد سر و دامانش پلاسین لیکن با پلاسش رگ و پی سر به سر آمیختهاند
درویشی نزدیک استاد ابوعلی آمد، در سال اربع و تسعین یا خمس و تسعین و ثلثمایه از زوزن، پلاسی پوشیده و کلاهی پلاسین بر سر، یکی از اصحاب ما او را گفت بر روی طیبت، این پلاس بچند خریدۀ گفت بدنیا خریده ام و بعقبی از من باز خواستند و نفروختم.