پس روی

معنی کلمه پس روی در لغت نامه دهخدا

پسروی. [ پ َ رَ ] ( حامص مرکب )پیروی. اِتباع. اتبّاع. تبعیت. متابعت :
نیکخو گشتی چو کوته کردی از هر کس طمع
پیشرو گشتی چو کردی عاقلان را پس روی.ناصرخسرو.

معنی کلمه پس روی در فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ پیش روی] حرکت به عقب.
۲. [قدیمی] پیروی، متابعت.

معنی کلمه پس روی در فرهنگ فارسی

پیروی اتباع تبعیت متابعت .

جملاتی از کاربرد کلمه پس روی

فقر را تاج سرم خاک در است ار چه بود پیش و پس روی زمین زیر نگینم فرمود
کو کوی تو تا به فرق بشتافتمی پس روی ز هرچه هست بر تافتمی
و چون ظفر یافتی از پس هزیمتی بسیار مرو، که در رجعت بسیار خطا‌ها افتد و نتوان دانست که حال چون باشد و امیر بزرگ رحمه الله هرگز پس هزیمتی نرفتی و کس را نگذاشتی رفتن، از بهر آنک طریق جنگ کس به ازو ندانستی و سلطان محمود نیز آن طریق داشتی و گفتی که: مردم منهزم چون درماند جانی را بزند و بایستد و چون رجعت کرد با وی نباید کوشید، تا خطا‌یی نیفتد و چون به جنگ روی ناچاره به چشم سر راه درون رفتن می‌بینی همچنان در باطن به چشم دل و سر راه بیرون رفتن می‌باید دید، مگر همچنان باشد که تو خواهی و دیگر این یک سخن فراموش مکن، اگر چه جای دیگر گفته‌ام باز تکرار می‌کنم: به وقتی که مصاف افتد اگر چه جای تو تنگ باشد به مثل پس از تو به یک گام جای فراخ باشد زینهار که از گام باز پس نروی که اگر یک بَدَست باز پس روی در حال ترا هزیمت کنند؛ همیشه جهد آن کن که از جای خویش پیش‌تر روی و هرگز گامی باز پس مرو و چنان باید که در همه وقت لشکر تو به جان سر تو سوگند خورند و تو با لشکر خود سخی باش، پس اگر خلعت و صلت توفیری از پیش نتوان کردن به نان و نبیذ و سخن خوش تقصیر مکن، یک لقمه نان و یک قدح نبیذ بی لشکر خویش مخور، که آنچ نان کند زر و سیم و خلعت نکند و لشکر خویش را همیشه دل خوش دار، اگر خواهی تا جان از تو دریغ ندارند نان‌پاره ازیشان دریغ مدار؛ اگر چه همه کارها به تقدیر ایزد جل جلاله باز بسته است تو آنچ شرط تدبیر است همی‌کن بر طریق صواب‌، که آنچه تقدیر است خود می‌باشد. پس اگر خدای تعالی بر تو رحمت کند و ترا به پادشاهی رساند شرط پادشاهی نگاه دار و بر سیرت حمیده باش و عالی‌همت باش و سرکش.
این خیابان قبل از روی کار آمدن شوروی خیابان لیوبینسکی نام داشت که پس روی کار آمدن شوروی‌ها به خیابان لنین تغییر نام داد.
بشارتت باد! پس روی پوش از خود برگیر و آن کژی را که در خود داری نیز
در عشق چو شمع سوز باید آورد پس روی به دلفروز باید آورد
بگفت این و پس روی دادش به راه همی راند و می کرد از پس نگاه
ببُرد آن تا وثاق آن کنیزک بقبله کرد پس روی مبارک
در دوازده سالگی برنده یک جایزه دکلمه شد و از آن پس روی صحنه می‌رفت.
مجلس حق دیده صف حق تعالی پیش پس روی ساقی بود چون خورشید در بالا و پست
اول باری پشت به آفاق آور پس روی به خاک کوی عشاق آور
تا کنی تو پس روی صدیق را یا علی آن عالم تحقیق را