پریزاد

معنی کلمه پریزاد در لغت نامه دهخدا

پریزاد. [ پ َ ] ( ن مف مرکب ) پریزاده. فرزند پری. پری نژاد.
پریزاد. [ پ َ ] ( اِخ ) رجوع به پاریزاتیس و پروشات شود.
پریزاد. [ پ َ ] ( اِخ ) نام کنیزک شیرین است.

معنی کلمه پریزاد در فرهنگ عمید

۱. فرزند پری، پری نژاد.
۲. [مجاز] بچۀ بسیارزیبا.

معنی کلمه پریزاد در فرهنگ فارسی

نام کنیزک شیرین است .
پریزاده، فرزندپری، پری نژاد، بچه بسیارزیبا
( صفت ) زاد. پری فرزند پری پری نژاد. ۲- ( استعاره ) کودک زنی زیبا. ۳- ( استعاره ) فرزند زیبا .
نام کنیزک شیرین است

معنی کلمه پریزاد در فرهنگ اسم ها

اسم: پریزاد (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: p.-zād) (فارسی: پري‌زاد) (انگلیسی: pari-zad)
معنی: زاده پری، زیبا، نام همسر داریوش دوم پادشاه هخامنشی، ( در قدیم )، پری زاده، آنکه از نژادِ پَری است، ( به مجاز ) زیبارو

جملاتی از کاربرد کلمه پریزاد

آدمیزاده بتان آفت اهل نظرند آفت جان من آن شوخ پریزاد آمد
حلقهٔ دام تفکر شود از قامت او قاف تا قاف جهان صید پریزاد کنی
لحظه ای فرصت نازی به پریزاد خیال طاقتی تا به دل آینه ساز آموزم
پری دیوانه جان آن پریزاد غلام زر خریدش، سروِ آزاد
نپذرفت گفتا او گرد راد پریزاد دیگر بسی بیم داد
طلب انس از آن ترک پریزاد خطاست زانکه غلمان پدر و حور پری مادر اوست
خوبان اگر چه زبده اولاد آدمند چون خط برآورند پریزاد عالمند
به هر کار مایه پریزاد بود که داراب را دل بدو شاد بود
شبانگه پریزاد از ناگهان شد از نزد سام و دلیران نهان
سیدا اهل جهان بیدل و شیدا شده اند روی او گرچه ندیدست پریزاد هنوز