جملاتی از کاربرد کلمه پرفن
چه غم اگر تهی از باده جام و شیشه ماست؟ که چشم پرفن ساقی هزار پیشه ماست
بدیدم عقل کل را من نهاده ذبح بر گردن بگفتم پیش این پرفن چو اسماعیل چون رامی
در جوابم گره افتاد زحیرت به زبان نرگس پرفن او بسکه سخن ساز آمد
باین مغرور زر عاشق چه سازد باین پرفن کدامین حیله بازد
به کس نه دوست او نه دشمن است او یکی چابک حریف پرفن است او
گرفتار افسون اهریمن است که مغرور این دشمن پرفن است
کاغذ گرده شد از سوزن مژگان تو دل رنگش از سرمه آن نرگس پرفن کردم
بت بیدار پرفن را که بیداری ز بخت اوست چنین خفته نیابیدش مگر بیدار جوییدش
برآن شد تا به جاسوسان پرفن خبر گیرد ز لشکرگاه دشمن
بیصورت او مجلس ما را نمکی نیست آن پرنمک و پرفن و عیاره ما کو