جملاتی از کاربرد کلمه پرغرور
سری پرغرور آن شه کامیاب برآورد یکپای خود از رکاب
قدردان عاشق صادق بود آن پرغرور کز سواد خط شکستی در سپاه افتاده است
بر زمین زد فلک عمامه مهر از سر پرغرور افسر کش
از فزع رعد کوس کوه شود پرغرور وز اثر برق تیغ دشت شود پرشرار
از یک سر پا غبار راه است این کاسه سر که پرغرور است
مرگ باشد شیر مست پرغرور تا کشد جان تورا از تن به زور
جور کن کز بازوی پرزور و طبع پرغرور ایزدت بیهوده اسباب جهان کاری نکرد
کانچه داری در تصرف از جهان پرغرور کرم هم از سیب دارد، غیر این باور مدار
آه کز تاثیر استغنای عشق پرغرور رام شد آهو به مجنون و سگ لیلی نشد
نمی کشد به چمن، طبع پرغرور مرا شراب می کشد آنجا گهی به زور مرا