پای گر
معنی کلمه پای گر در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه پای گر
این اسیری تا به کی، ای ملت بیدست و پای گر برای حفظ آزادی ز مادر زادهایم
آن نهالم که ز شادی ننشینم از پای گر بدانم که خزان روی به باغم دارد
بی سر و بی پای گر باشیم و بی سامان چه باک در بساط فقر فرق تاجور خواهیم داشت
از دایره عشق تو بیرون ننهم پای گر مه کند از هاله خود طوق گلویم
سرو درآید ز پای گر تو بجنبی ز جای ماه بیفتد به زیر گر تو برآیی به بام
به عزم خدمتت برداشتم پای گر از ره یاوه گشتم راه بنمای
رمانش بی زفر ننهیم پای گر آمرزش آرَد به ما بر بجای
به مثل پای گر نهد بر سنگ سنگ گردد به پیش پایش زر
ریزهٔ نان را میفکن زیر پای گر همیخواهی تو نعمت از خدای
گردون چنبریش بصد رشته بسته پای گر بر در تو سرکشد از چنبر آفتاب