پاکیزه رای

معنی کلمه پاکیزه رای در لغت نامه دهخدا

پاکیزه رای. [ زَ / زِ ]( ص مرکب ) پاکرای. که اندیشه پاک دارد :
چنین داد پاسخ بدو رهنمای
که ای شاه پیروز پاکیزه رای.فردوسی.چو بشنید زرمهر پاکیزه رای
سبک بند را برگرفتش ز پای.فردوسی.چو بی رنج باشی و پاکیزه رای
ازو بهره یابی به هر دو سرای.فردوسی.چنین گفت بهرام جنگ آزمای
بنزد بزرگان پاکیزه رای.فردوسی.کنون ما بدستوری رهنمای
همان پهلوانان پاکیزه رای.فردوسی.ببودند بر در زمانی بپای
بپرسید ازو این دو پاکیزه رای.فردوسی.خروشی برآمد ز پرده سرای
که ای نامداران پاکیزه رای.فردوسی.هم اندر زمان مرد پاکیزه رای
یکی نامه بنوشت نزد همای.فردوسی.وزو برتر اسبان جنگی بپای
نشانده بر ایشان دو پاکیزه رای.فردوسی.دو اشتر بر پیل کرده بپای
نشانده بر ایشان دو پاکیزه رای.فردوسی.تن کشته را دخمه کردند جای
بگفتار دستور پاکیزه رای.فردوسی.ز ایران بیامد خجسته همای
خود و نامداران پاکیزه رای.فردوسی.بدو گفت بهرام پاکیزه رای
که با من بیاید یکی رهنمای.فردوسی.بزرگان که بودند بر در سرای
بیاوردشان مرد پاکیزه رای.فردوسی.میانه گزینی بمانی بجای
خردمند خواندت پاکیزه رای.فردوسی.تو گر بخردی خیز و پیش من آی
خود و فیلسوفان پاکیزه رای.فردوسی.بقیصر چنین گفت پس رهنمای
که از فیلسوفان پاکیزه رای...فردوسی.بپوشید زربفت چینی قبای
همه یک دلانید و پاکیزه رای.فردوسی.بدان کار شایسته شد سوفرای
یکی مایه ور بود پاکیزه رای.فردوسی.کنون کام رودابه و کام زال
که یزدان ورا داد چونان همال
بگو ای خردمند پاکیزه رای
سخن گر به راز است با ما سرای.فردوسی.فرستاد یکسر بر سوفرای
بدست یکی مرد پاکیزه رای.فردوسی.چه نیکوخصال و چه نیکوفعالی
چه پاکیزه طبعی و پاکیزه رائی.فرخی. || ( اِ مرکب ) رای پاکیزه. رای درست. اندیشه راست :

معنی کلمه پاکیزه رای در فرهنگ عمید

۱. دانا.
۲. کسی که اندیشۀ پاک داشته باشد، پاک رای.

معنی کلمه پاکیزه رای در فرهنگ فارسی

۱- ( صفت ) پاکرای ۲- ( اسم ) رای پاکیزه رای درست اندیش. درست .
پاک رای که اندیشه پاک دارد

جملاتی از کاربرد کلمه پاکیزه رای

بگوی ای خردمند پاکیزه رای سخن گر به رازست با ما سرای
گراین نغز بازی به جای آورند درین کار پاکیزه رای آورند
دگر گفت کای مرد پاکیزه رای مرا سوی دانش یکی ره نمای
همان رنگ چهرت به جای آورد به هر کار پاکیزه رای آورد
من از فر او این بجای آورم همان مرد پاکیزه رای آورم
همانت خرد هست و پاکیزه رای بر هوشمندان توی کدخدای
اگر خود بُوَد شاه پاکیزه رای به ترتیب هرچیز بنهد به جای
شوم هرچ گفتم به جای آورم ز هر گونه پاکیزه رای آورم
بدو گفت کای مرد پاکیزه رای یکی مردمی کن مرا ره نمای
من این چاره اکنون بجای آورم ز هرگونه پاکیزه رای آورم