وقد

معنی کلمه وقد در لغت نامه دهخدا

وقد. [ وَ ] ( ع مص ) افروخته شدن آتش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
وقد. [ وَ ق َ ] ( ع مص ) افروخته شدن آتش. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( اِ ) آتش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه وقد در فرهنگ فارسی

افروخته شدن آتش آتش

معنی کلمه وقد در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی خَلَتِ: گذشت(در عبارت "وَقَدْ خَلَتِ ﭐلْقُرُونُ "در اصل ت ساکن بوده که چون در کنار ساکن یا تشدید کلمه بعد قرار گرفته به آن کسره داده اند)
معنی لَقَدْ: حتماً و یقیناً - سوگند می خورم یا می خوریم که محققاً و یقیناً (ترکیب لـَ وقدْ ،در کتب لغت مصارف دیگری نیز برای "قَدْ "گفته اند که در قرآن کاربرد ندارد)
تکرار در قرآن: ۱۱(بار)
افروخته شدن آتش. چنانکه ایقاد به معنی افروختن آن است. . برای شما از درخت سبز آتشی بوجود آورد که از آن آتش می‏فروزید. رجوع شود به «خضر». . ای هامان برای من بر گل آتش بیافروز و آجر بپز. استیقاد: افروخته شدن و افروختن است . حکایت آنها حکایت آن کس است که آتشی روشن کرد. وَقُود: (به فتح واو) هیزم و نحو آن که وسیله آتش افروزی است. . آنها هیزم آتش اند . بترسید از آتشی که خوراک و هیزم آن مردم و سنگهااند رجوع شود به «حجر». وُقود (بضم - و) مصدر است به معنی افروخته شدن ولی در قرآن عظیم بکار نرفته است. * . آتش افروخته خدا.

جملاتی از کاربرد کلمه وقد

با لب ومژگان وچشم وزلف وروی وقد او دل مرا آسوده بود از سیر باغ وبوستان
افق الوصل بدا اذ ومض البرق وقد رفض القلب سوی منیه تلک القبب
از سر وقد توام همه آزادیست کانصاف همه راستی از وی دیدم
وانکره والاحیه الطهر بیعه وقد اهیبوبنص فی الغدیر جلی
پوست سفید و گندمی، بینی باریک وبلند، چشم سیاه وقد بلند خصوصیات نژادی مردم مرغاب را شکل می‌دهد.
در دل وچشم من از یاد میان وقد او کرده موئی جا در آتش رسته گوئی نی در آب
گر به بینی دهن ننگ وقد بار کمال بوسه ده خواه و بگز صفر و الف ده باشد
یکی دختر که با گل بود همزاد برخ چون ماه وقد چون سرو آزاد
گر کسی بیند لب وقد ورخت را دیگر اورا حاجتی برکوثر وطوبی وحور العین نباشد