[ویکی فقه] زمان لزوم عمل به تکلیف را وقت حاجت گویند. این بحث در اصول فقه کاربرد دارد. زمان عمل به خطاب شارع را وقت حاجت گویند؛ به این بیان که بین زمان صدور خطاب از طرف شارع مقدس و زمان لزوم عمل به آن از سوی مکلف، یک فاصله زمانی وجود دارد، که زمان صدور خطاب را وقت خطاب و زمان لزوم عمل به آن را وقت حاجت می گویند؛ برای مثال، اگر آیه حج، چند ماه پیش از فرا رسیدن موسم آن نازل شده باشد، تاریخ حلول موسم حج را «وقت حاجت» گویند. البته بیان شارع نباید مؤخر از وقت حاجت باشد، و از این رو تا موسم حج (وقت حاجت) نرسیده است، خطاب باید بیان شود.
جملاتی از کاربرد کلمه وقت حاجت
شوربختی وقت حاجت میکند کار نمک سفره ما را نمکدان گر نباشد گو مباش
از گلوی خود بریدن وقت حاجت همت است ورنه هر کس گاه سیری پیش سگ نان افکند
سیم یاد کردن عارف که از آن بود که وعده دیدار پس از مرگ است و وعده گاه دوست فراموش نشود، همیشه چشم بر آن دارد بلکه در آرزوی آن باشد. چنان که حذیفه در وقت مرگ گفت، «حبیب جاء علی فاقه، دوست آمد و به وقت حاجت آمد». و گفت، «بارخدایا! اگر دانی درویشی دوست تر دارم از توانگری و بیماری دوست تر دارم از تندرستی و مرگ دوست تر دارم از زندگانی، مرگ بر من آسان کن تا به دیدار تو بیاسایم». و ورای این درجه درجه دیگر است بزرگتر از این که مرگ را نه کاره باشد و نه طالب. و نه تعجیل آن خواهد نه تاخیر، بلکه آن دوست تر دارد که خداوند حکم کرده است و تصرف و بایست وی در باقی شده باشد و به مقام رضا و تسلیم رسیده و این آن وقت بود که مرگ با یاد وی آید و در بیشتر احوال از مرگ نیندیشد که خود در این جهان در مشاهده باشد و ذکر وی بر دل وی غالب و مرگ و زندگانی نزدیک وی یکی بود که در همه احوال مستغرق خواهد بود به ذکر و دوستی حق تعالی.
تو ازو وقت حاجت او را خواه کو نماید به هر مرادت راه
آن مایه تخم خیر نکشتم، که جان من چون وقت حاجت آید ازو، بهرهور شود
گرچه تو هستی کنون غافل از آن وقت حاجت حق کند آن را عیان
شکر این تلخرویان نی به ناخن می کند وقت حاجت جز به خون خود دهن شیرین مکن
گرد بهمان و فلان کم گرد چون باید تو را وقت حاجت قصه برحنان و منان داشتن
ز هر پندت دهاد آن بهره مندی که وقت حاجت آن را کار بندی
کجا بشنید ضرب و طعن اغیار نبودش وقت حاجت هیچ دینار؟