ور رفتن
معنی کلمه ور رفتن در فرهنگ معین
معنی کلمه ور رفتن در فرهنگ عمید
معنی کلمه ور رفتن در فرهنگ فارسی
معنی کلمه ور رفتن در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه ور رفتن
تحیرم جرس شوق کاروان که دارد که شور رفتن دل میچکد ز تار نگاهم
به پیش من هزاران بار بهتر که یک جو زیر بار زور رفتن
به کوه بیستون بیرهنمایی شبانه با دو چشم کور رفتن
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا اوست که شما را زمین بیافرید فرو دست و فرمانبردار فَامْشُوا فِی مَناکِبِها میروید در کنارهای آن وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ و میخورید از روزی او وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ (۱۵) و برخاست از گور رفتن راست بسوی او.
و نیمه این ماه نامهها رسید از لهور که احمد ینالتگین با بسیار مردم آنجا آمد و قاضی شیراز و جمله مصلحان در قلعه مندککور رفتند و پیوسته جنگ است و نواحی میکنند و پیوسته فساد است. امیر سخت اندیشهمند شد که دل مشغول بود از سه جانب بسبب ترکمانان عراقی و خوارزم و لهور بدین سبب که شرح کردم.
دو رویه زیر نیش مار خفتن سه پشته روی شاخ مور رفتن
برهنه زخمهای سخت خوردن پیاده راههای دور رفتن
گران نبودم بر طبع دوستان هرگز بزور رفتن و دیر آمدن مه عیدم
تا بلاد دور رفتند این دو شه عشق یک کرت نکردست این گنه
چون عمر سبکسیر ازین عالم پرشور رفتند و به دنبال ندیدند عزیزان