وررفتن

معنی کلمه وررفتن در لغت نامه دهخدا

وررفتن. [ وَرْ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) در تداول عامه ، کاویدن. کند و کاو کردن. || انگولک کردن. بازی کردن و دست زدن بسیار به چیزی. || دست به سر و کول کسی کشیدن. ملاعبه کردن. ( فرهنگ فارسی معین ): مدتی با دخترک وررفت.

معنی کلمه وررفتن در فرهنگ معین

(وَ. رَ تَ ) (مص ل . ) بازی بازی کردن ، با چیزی خود را مشغول کردن .

معنی کلمه وررفتن در فرهنگ عمید

با چیزی خود را مشغول ساختن و آن را دست کاری کردن.

معنی کلمه وررفتن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - باچیزی خود را مشغول داشتن وبدان کند و کاو کردن : دستش بی اراده مثل یک عادت یا یک عکس العمل با پوز. راسو ورمیرفت آنرا فشار میداد ... ۲ - دست بسر و کول کسی کشیدن ملاعبه کردن : مدتی با دخترک ور رفت .

جملاتی از کاربرد کلمه وررفتن

نواحی شهوت‌خیز مختلفی در سوراخ‌های بدن هست که به وسیله وررفتن دستی با آن نواحی ازجمله دهان، حلق، میزراه، چوچوله، فرج، مهبل و مقعد، می‌شود برانگیختگی و تحریک جنسی ایجاد کرد.