وثیقت

معنی کلمه وثیقت در لغت نامه دهخدا

وثیقت. [ وَ ق َ] ( از ع ، اِمص ) وثیقة. پیمان. عهدنامه :
بفرمود شه تا وثیقت نوشت
بدو داد و شد سوی بزم از بهشت.نظامی.- وثیقت نامه ؛ عهدنامه :
خدایا چون گل ما را سرشتی
وثیقت نامه ما را نوشتی.نظامی.سریرش باد در کشورگشایی
وثیقت نامه کشورخدایی.نظامی.|| ( اِمص ) اِحکام. ابرام. محکم کاری : هر وثیقت و احتیاط که واجب بود اندر آن بجای آورد. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به وثیقه شود.
وثیقة. [ وَ ق َ ] ( ع ص ) تأنیث وثیق. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) عهدنامه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). || آنچه بدان استواری نمایند در کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گروی. گروگان. رهینه. گرو. || نامه خرید و فروخت. ( مهذب الاسماء ).
- وثیقه دادن ؛ رهن دادن.
|| استواری عهد و پیمان. ( غیاث اللغات ). || ( ص ) زمین بسیارگیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): ارض وثیقة. ( ناظم الاطباء ). ج ، وثائق. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه وثیقت در فرهنگ فارسی

(اسم ) آنچه عهد و پیمان را استوار سازد: (( زاغ گفت : آن وثیقت را رخصتی توان اندیشید و شیر را از عهده آن بیرون توان آورد. ) ) جمع : وثائق (وثایق ) .

جملاتی از کاربرد کلمه وثیقت

سریرش باد در کشور گشائی وثیقت نامه کشور خدائی
چون او را وفات نزدیک آمد، هفتصد دینار وام داشت. همه به مساکین و به مسافران داده بودو در نزع افتاد. غریمانش به یکبار بر بالین او آمدند. احمد در آن حال در مناجات آمد. گفت: الهی مرا می‌بری و گرو ایشان جای من است، و من در بگروم به نزدیک ایشان. چون وثیقت ایشان می‌ستانی کسی را برگمار تا به حق ایشان قیام نماید، آنگاه جان من بستان.
بفرمود شه تا وثیقت نبشت بدو داد و شد سوی بزم از بهشت