وتیر
جملاتی از کاربرد کلمه وتیر
کمانهای چاچی وتیر خدنگ سپرهای چینی و ژوپین جنگ
چرا باز تیره کند ماه وتیر زمین در نوردد چو نامه دبیر
بهار و تموز و زمستان وتیر نیاسود هرمز یل شیرگیر
به دست کوته ما این گرو نشاید برد ز زلف او که درازست وتیر دریازد
روم خویشتن سوی شمشیر وتیر فرستم ترا سوی کوفه اسیر
ناوک غمزه وتیر مژه آید بر دل از کمان خانه ابروی تو پیوست مرا
او کمان قد است وتیر اندر کمان دارد مقیم می رود همواره پران راست چون تیر از کمان
دل دلیران بینی میان نیزه وتیر برآمده خوش وخندان چنانکه غنچه زخار
تیغ او را با قضا وتیر او را با قدر دست او را با سپهر و خشت او را با شهاب
وگرنه به هر ناتوانی توان زدن خنجر وتیر و تیغ و سنان