معنی کلمه واقصه در لغت نامه دهخدا
بادیه بحر است و بختی کشتی و اعراب موج
واقصه سر حد بحر و مکه پایان دیده اند.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 91 ).ها رَه ِ واقصه و اقصه آن راه شویم
که ز برکه اش برِکُه برکه سینا بینند.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 96 ).
واقصة. [ ق ِ ص َ ] ( اِخ ) عقبه ای است متعلق به بنی شهاب از طی که دو منزل پائین تر از زباله است و به آن واقصة الحزون گویند. ( از معجم البلدان ).
واقصة. [ ق ِ ص َ ] ( اِخ ) آبی مربنی کعب را. ( منتهی الارب ). آبی است متعلق به بنی کعب که اطراف آن را و اقصات گویند. ( از معجم البلدان ).
واقصة. [ق ِ ص َ ] ( اِخ ) جائی به یمامة. جائی در راه کوفه نزدیک ذی مرخ. ( منتهی الارب ). جائی است در یمامه ، حفصی گوید واقصة آبی است در کنار کرمة که مدفع ذی مرخ است.