واردن

معنی کلمه واردن در لغت نامه دهخدا

واردن. [ دَ ] ( اِ ) واردان. وردنه. چوبی است که دو سر آن باریک و میان گنده می باشد و خمیر نان را بدان پهن سازند و عربان ثوینا میگویند. ( از برهان ) ( از آنندراج ). وردنه چوبی که بدان خمیر نان را پهن کنند. ( ناظم الاطباء ). || قابله و ماماچه. ( ناظم الاطباء ). واردین.

معنی کلمه واردن در فرهنگ فارسی

(اسم ) چوبی کمه دو سر آن باریک و میانش ضخیم است و خمیر نان را بوسیل. آن تنک سازند .

جملاتی از کاربرد کلمه واردن

رون پس از بازگشت به ویرجینیا، حقوق را زیر نظر جان واردن آموخت. پس از آزمونی که هنری تازول و جان تیلور اهل کارولین از او گرفتند، رون در سال ۱۷۸۲ در سن ۲۰ سالگی در هیئت وکلای ویرجینیا پذیرفته شد.
کنگره مردم سوریه مهم‌ترین تصمیم خود، مبنی بر استقلال ایالت سوریهٔ عثمانی و تشکیل پادشاهی عربی سوری با مرزهای اصلیش (شامل لبنان وفلسطین واردن و سرزمین‌های شمالی سوریه عثمانی که قسمت زیادی از آن سرزمین در پیمان لوزان به ترکیه الحاق شد) به پادشاهی فیصل یکم را در ۸ مارس ۱۹۲۰ اتخاذ کرد که محمد عزه دروزه ۸ مارس ۱۹۲۰ در بالکن ساختمان رو به روی شهرداری دمشق ابلاغ رسمی نمود.