هندوک

معنی کلمه هندوک در لغت نامه دهخدا

هندوک. [ هَِ دُ وَ ] ( اِ مصغر ) مصغر هندو. ( آنندراج ) :
از چو من هندوک حلقه بگوش
گر کله نیست کمر بازمگیر.خاقانی.هم هندوکی بباید آخر
بر درگه تو غلام و دربان.خاقانی.هندوک لاله و ترک سمن
سهل عرب بود و سهیل یمن.نظامی.با اینکه از او سیاه رویم
هم هندوک سیاه اویم.نظامی.خورشیدپرست شد مسلمان
زین هندوکان ماه زاده.امیرخسرو.

معنی کلمه هندوک در فرهنگ عمید

۱. هندوی خردسال.
۲. [مجاز] غلام.

جملاتی از کاربرد کلمه هندوک

ترک رخت، که هندوک اوست آفتاب آورده خط به خون من و در عمل شده
شوم مقیم درت تا بروی من چه رسد ازین دو هندوک نابکار مردم چشم
از ساغر زجاحی بر یاد روی تو دریا کشست هندوک شاد خوار چشم
یا که مانند یکی هندوک دربان است که همه شب نهنند پیکر خود بر بستر
از چو من هندوک حلقه بگوش گر کله نیست کمر بازمگیر
ترک رخت که هندوک اوست آفتاب آورده خط به خون من و در عمل شده
ترک منی گوش به من دار از آنک هندوک حلقه به گوش توام
زحل آن روز شود مقبل نام کش کنی هندوک خویش خطاب
با اینکه ازو سیاه رویم هم هندوک سیاه اویم
در کوی تو خورشید کند مشعله داری خاصه که زحل هندوک بام تو باشد