همبری

معنی کلمه همبری در لغت نامه دهخدا

همبری. [ هََ ب َ ] ( حامص مرکب ) هم بری. مطابقت. برابری. همسری. هم طرازی :
شیر بیابان را با مرد جنگ
همسری و همبری و شرکت است.ناصرخسرو.رجوع به همبر شود.

معنی کلمه همبری در فرهنگ فارسی

۱- همنشینی مصاحبت . ۲- همراهی .

معنی کلمه همبری در فرهنگستان زبان و ادب

{symport} [زیست شناسی] نوعی هم ترابُردی که در آن دو ماده با کمک یک ترابر هم جهت با یکدیگر از خلال غشا عبور می کنند
[زمین شناسی] ← سطح همبَری

جملاتی از کاربرد کلمه همبری

دشمن اگر به حیله کند با تو همبری دانند عاقلان جهان لعل را ز بست
چگونه گویم با سرو همسریکه سری چگونه گویم با ماه همبری که بری
در بابل سخن منم استاد سحر تازه کز ساحران عهد کهن همبری ندارم
روح با حور همبری سازد دل به دیدار دوست می‌نازد
قصب سی گری آنکسس برد از من که بشعر همبری باشد بر سی گز او سی گز من
کسی کاو با من اندر علم و حکمت همبری جوید همی‌‎خواهد که گل بر آفتاب روشن انداید
شیر بیابان را با مرد جنگ هم سری و همبری و شرکت است
یا در چمن قدس وطن باید کرد یا همبری زاغ و زغن باید کرد
میانش را که با مو همبری کرد ز زرین منطقه زیورگری کرد
همسری جوید همی گاه دویدن با گمان همبری جوید همی‌گاه رسیدن با بصر