هم دین. [ هََ ] ( ص مرکب ) هم کیش. هم آیین. هم مذهب. ( یادداشت مؤلف ) : قیصر جواب داد که ابرهه همدین ماست وما بر همدینان خویش سپاه نفرستیم. ( تاریخ بلعمی ). از آن کاو نه همدین و همراه بود زبان از ستودَنْش کوتاه بود.فردوسی.
معنی کلمه هم دین در فرهنگ عمید
دو یا چند تن که دارای یک کیش و آیین باشند، هم کیش.
جملاتی از کاربرد کلمه هم دین
جادوی کافرست سر زلفش هم دل ز کف رباید و هم دین را
به ره شد رو به رو با رام، جسرت قران کردند با هم دین و دولت
چشم تو دین برباید رخ تو باز دهد چه بلائی تو که هم دین بر و هم دین آری
ربوده چشم تو هم دین و هم دل خسرو مگر که عادت آن ترک غارت و عور است
هم کفر ما به لذت و هم دین ما به ذوق زنار و سبحه در شکر ناب شسته ایم
ای ماه و ای پروینِ من ای دینی و هم دین من من خوشه چین ماه تو گردیدمی در خرمنت
□ نفوذ و سیطره سیاستها و آمال ضداسلامی، حکومت اسلامی را دستخوش تحولی ارتجاعی بسیار خطرناک گردانید، و از همان روز که به جای حکومت شوری ودولت خلافت، حکومت خود کامه سلطنتی امویان قدرت را در دست گرفت، زمینه سقوط حکومت شوری ودولت خلافت و منتهی شدن این اختلافها به تفر ق وچند دستگی فراهم شد و عملاً، هم دین به صورت مذهب، درآمد و هم امت واحد به فرقههای مذهبی، تقسیم شد.
نام قونیه یادآور مولانا شاعر است؛ این شهر به شهر درویشهای مرید مولوی مشهور است. آثار مولانا بر ادبیات و فرهنگ ترکی نیز تأثیر گذاشتهاست و اکثر جانشینان او در طریقهٔ صوفیگری نیز در این ناحیه بودهاند. قونیه از جمله شهرهای تاریخی ترکیه است که فرهنگ مشرق زمین را در خود حفظ کرده و مردم آن دیدگاههای مذهبی و اسلامی عمیقی دارند. از این شهر به عنوان سنگر اسلام نیز یاد میشود و ساکنین آن هنوز هم دین دارتر از بقیهٔ شهرها میباشند.
ولی زانم هوای کیمیا خاست کزو هم دین و هم دنیا شود راست
ازو یابی تو هم ایمان و هم دین به کام تو شود هم آن و هم این
همش داد و هم دین و هم فرهی همش تاج و هم تخت شاهنشهی
چو فیض از دین و از دنیا گذشتم بهر یاد او بآن غایت که شد هم دین و هم دنیا فراموشم