نهان دان. [ ن ِ / ن َ ] ( نف مرکب ) داننده پنهانی ها و اسرار و بواطن. عالم الغیب. غیب دان. آگاه از کنه و حقایق امور : کیخسرو آرش کمان شاه جهانبان چون پدر اسکندر آتش سنان خضر نهان دان چون پدر.خاقانی.|| ( اِ مرکب ) انبار. جای ذخیره. خزینه و هر جائی که در آن چیزی انبار کنند و یا ذخیره نمایند. ( ناظم الاطباء ). مخباء. ( مهذب الاسماء ). || جامه دان. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه نهان دان در فرهنگ عمید
غیب دان.
معنی کلمه نهان دان در فرهنگ فارسی
دانند. پنهانی ها و اسرار و بواطن ٠ عالم الغیب ٠ غیب دان ٠ آگاه از کنه و حقایق امور ٠ یا انبار ٠ جای ذخیره ٠ خزینه و هر جائی که در آن چیزی انبار کنند و یا ذخیره نمایند ٠ یا جامه دان ٠
جملاتی از کاربرد کلمه نهان دان
دینار و درم بخش کهان را و مهان را پیدا و نهان دان تو کهی را مهی را
لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری ابراهیم پیغامبری بزرگوار بود شایسته کرامت نبوّت و رسالت بود، سزای خلّت و محبّت بود، بتخاصیص قربت و تضاعیف نعمت مخصوص بود، صاحب فراستی صادق بود، با این همه چون فریشتگان آمدند ایشان را نشناخت، و در فراست برو بسته شد دو معنی را، یکی آنکه تا بداند که عالم الخفیّات بحقیقت خدا است، در هفت آسمان و هفت زمین نهان دان دوربین خود آن یگانه یکتاست لا یعزب عنه مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ دیگر معنی آنست که وی جلّ جلاله چون حکمی کند، و قضایی راند بران کس که خواهد، مسالک فراست بربندد، تا حکم براند، و قهر خود بنماید، و خدایی خود آشکارا کند، و او را رسد هر چه کند، و سزد هر چه خواهد، بحجّت خداوندی و کردگاری و آفریدگاری، فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی و گفتهاند: رب العزّة فریشتگان را فرستاد کرامت خلیل را تا او را بشارت دهند بدوام خلّت و کمال وصلت از اول او را بنواخت و خلیل خود خواند، گفت: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا آن گه او را بدوام خلّت بشارت داد، و از قطیعت ایمن کرد، گفت: قالُوا سَلاماً و ایّ بشارة اتمّ من سلام الخلیل علی الخلیل.
بس کن گستاخ مرو هین خموش پیش شهنشاه نهان دان من
کیخسرو آرش کمان، شاه جهانبان چون پدر اسکندر آتش سنان خضر نهان دان چون پدر
تا نگشتند اختران از ما نهان دان که پنهان است خورشید جهان