نتف

معنی کلمه نتف در لغت نامه دهخدا

نتف. [ ن َ ] ( ع مص ) برکندن موی را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( از معجم متن اللغة ). موی برکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). || برکندن پَر و موی و جز آن. ( از المنجد ). || سبک کشیدن کمان را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ) ( از المنجد ). || بهین چیزی برگزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بهتری برگزیدن کسی را. ( فرهنگ خطی ).
نتف. [ ن َ ت َ ] ( ع اِ ) آنچه کنده شود از گوشت گرداگرد ناخن. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ).
نتف. [ ن َ ت ِ ] ( ع ص ) منتفة. ( اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). منتوف. ( المنجد ): غراب نتف الجناج ؛ بال برکنده. ( از منتهی الارب )( از ناظم الاطباء ). زاغ برکنده بال. ( ناظم الاطباء ).
نتف. [ ن ُ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ نتفة. رجوع به نتفة شود : پس به تعلیم شاهزاده مشغول گشت و آنچه از طُرَف و نتف و نکت و دقایق علوم بوده به بیان وبرهان با او میگفت. ( سندبادنامه ص 51 ). و اتسز نیز رسل فرستاد و تحف و هدایا و نتف. ( جهانگشای جوینی ).

معنی کلمه نتف در فرهنگ عمید

=نتفه

معنی کلمه نتف در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع نتفه : صوادرنتف ازکرایم خدر خاطر...درگذرد...

جملاتی از کاربرد کلمه نتف

دل و چشمش ز راه نتف و نتف خَلق و خُلقش ز بهر عز و شرف
القلب کطیی خفض الریش به عشق نتف الریش و قد طار به