معنی کلمه نتف در لغت نامه دهخدا
نتف. [ ن َ ت َ ] ( ع اِ ) آنچه کنده شود از گوشت گرداگرد ناخن. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ).
نتف. [ ن َ ت ِ ] ( ع ص ) منتفة. ( اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). منتوف. ( المنجد ): غراب نتف الجناج ؛ بال برکنده. ( از منتهی الارب )( از ناظم الاطباء ). زاغ برکنده بال. ( ناظم الاطباء ).
نتف. [ ن ُ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ نتفة. رجوع به نتفة شود : پس به تعلیم شاهزاده مشغول گشت و آنچه از طُرَف و نتف و نکت و دقایق علوم بوده به بیان وبرهان با او میگفت. ( سندبادنامه ص 51 ). و اتسز نیز رسل فرستاد و تحف و هدایا و نتف. ( جهانگشای جوینی ).