ناپیموده
معنی کلمه ناپیموده در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه ناپیموده
سودای خسرو هر شبی پایان ندارد هیچ گه آخر گره بر زن یکی آن جعد ناپیموده را
عالمی را گرچه شب بر خاک بیهوشی فکند همچنان پیمانهٔ چشم تو ناپیموده بود
کشتی می میبرد از ورطهٔ عقلم برون ورنه آسان چون روم این راه ناپیموده را؟
لب ببند از می ناپیموده پا بکش از ره نافرموده