ناپروای

معنی کلمه ناپروای در لغت نامه دهخدا

ناپروای. [ پ َرْ ] ( ص مرکب ) ناپروا :
بوده نقاش خرد در شجرت متواری
شده فراش صبا درچمنت ناپروای.انوری ( از سندبادنامه ص 23 ).از نهیبت ستاره بی آرام
در رکابت زمانه ناپروای.انوری.

جملاتی از کاربرد کلمه ناپروای

پر زنان در پیش شمع روی تو جان ناپروای من پروانه‌ای است
چه شور است اینکه در دریای عشق است مگر منصور ناپروای عشق است
بین که با این جمله تلخیهای او مردهٔ اویید و ناپروای او
دارد از نور رخش شمع شبستان پرتوی ورنه پروانه چرا زینگونه ناپروای اوست
آفتاب از پرتو شمع رخت راست چون پروانه ناپروای تست
ترا نقدست این دریای معنی چراهستی تو ناپروای معنی
جان غرقهٔ سودای دل تن نیز ناپروای دل عطار از دریای دل صد گنج پیدا ریخته
ندیدم غیر در دریای جانان شدم از عشق ناپروای جانان
منزلم در کوی مستی ساز کز آشوب عشق شد ملول از ملک هستی طبع ناپروای من
منم جوهر عرض دریای معنی مشو اینجای ناپروای معنی