ناپدرام

معنی کلمه ناپدرام در لغت نامه دهخدا

ناپدرام. [ پ َ ] ( ص مرکب ) بدرام. درشت.ناهموار. ناخوار. هموار نشدنی. ناگوار. ( یادداشت مؤلف ). مقابل پدرام. رجوع به پَدرام شود :
هر آن راهی که ناپدرام باشد
بپدرامد چو خوش فرجام باشد.( ویس و رامین ).
ناپدرام. [ پ ِ ] ( ص مرکب ) ناخوشایند. ناپسند. ناخوش :
اگر تبول گرفت از تو این دلم چه عجب
تبول گیرد دل از حدیث ناپدرام.سوزنی. || شوم. نامبارک. نامیمون. ناشاد :
اندر آن روزهای ناپدرام
کو ز می مهر کرده بود دهان.فرخی.تو داده ای به ستم زر و سیم خویش به باد
تو کرده ای به ستم روز خویش ناپدرام.فرخی.مقابل پِدرام. رجوع به پدرام شود.

معنی کلمه ناپدرام در فرهنگ عمید

ناخوش، ناخوشایند، ناپسند.

معنی کلمه ناپدرام در فرهنگ فارسی

ناخوش، ناخوشایند، ناپسند
( صفت ) ۱ - نا آراسته . ۲ - غمگین اندوهگین. ۳ - بدیمن شوم . ۴ - ناپایدار. ۵ - درشت ناهموار.۶ - نادرست ناصحیح . ۷ - نامرتب نامنظم شوریده .

جملاتی از کاربرد کلمه ناپدرام

اندر آن روزهای ناپدرام کو ز می مهر کرده بود دهان