نامحمود

معنی کلمه نامحمود در لغت نامه دهخدا

نامحمود. [ م َ ] ( ص مرکب ) ناخوب. ناپسند. ناپسندیده. منکر. زشت : در مستی نقلانی مکن که نقلانی نامحمود بود. ( قابوسنامه ). و استقبال مقدم مرا چنین ذخیره ای نامحمود و شربتی ناگوار مهیا کرده. ( سندبادنامه ص 124 ). واجب است مکافات مساعی نامحمود و تحریضات نابرجایگاه در باب او تقدیم کردن. ( سندبادنامه ص 93 ). به مکافات این کردار نامحمود بلائی بر من و فرزندمن نازل گردد. ( سندبادنامه ص 153 ). و از روی انصاف بر منکرات افعال خاصه آنچه تعلق به اهل و حرم داشته باشد در همه عادات نامحمود است. ( جهانگشای جوینی ).
نیکخواهان ترا عاقبت نیکو باد
بدسگالان ترا خاتمت نامحمود.سعدی.ما هیچ چیز از شما مکروه ونامحمود نیافتیم ، الا آنک ما همسایگی شما نمیخواهیم.( تاریخ قم ص 255 ).

معنی کلمه نامحمود در فرهنگ عمید

ناپسندیده، زشت و ناپسند.

جملاتی از کاربرد کلمه نامحمود

گفتمش موجود و ناموجود چیست معنی محمود و نامحمود چیست
شاه از پسر پرسید که پاداش کردار نامحمود این بدکردار بی عاقبت چیست؟ گفت: بر زنان کشتن نبود، خاصه که قتل به حکم شرع وجوب ندارد. اما به نزدیک من آنست که موی او بسترند و روی او سیاه کنند و بر خری سیاه نشانند و گرد شهر بگردانند و منادی فرمایند که هر که با ولی نعمت خویش خیانت اندیشد، جزای او این باشد. پس مثال فرمود تا هم برین گونه تادیب در باب او تقدیم کردند.
(چون هنر با هر چه نامحسود باشد همدمی چون خرد از هر چه نامحمود باشد یکی سوی)
چه راه می سپری در طریق نامحمود چه عمر میگذرانی به سعی نامشکور