ناشکیبایی
معنی کلمه ناشکیبایی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه ناشکیبایی
گر کسی از ناشکیبایی ملالی میکشد از وصال خویشتن او را شکیبا میکند
ناسپاسی و ناشکیبایی هردو حاصل ز ناتوانایی
دگر چون ناشکیبایی ببینم صادقش خوانم که من در نفس خویش از تو نمیبینم شکیبایی
یکی چون چشم خود در خون ز زخم ناشکیبایی یکی چون موی خود پیچان ز تاب بیقراریها
به زیر تیغ تو از شرم ناشکیبایی چو شمع می گزم انگشت زینهار خجل
گناه توست اگر وقتی بنالد ناشکیبایی ندانستی که چون آتش دراندازی دخان آید
زبانم گر شکیبایی نماید دلم در ناشکیبایی فزاید
بیخودی در عشقبازی باد و رسوایی مباد درد دل باد و ملامت، ناشکیبایی مباد