جملاتی از کاربرد کلمه نازکنان
چون زخم رسید زخم از پرده دران او نازکنان کنار و من لابهکنان
بامدادان به چمن نازکنان می گشتی سرو یک پای ستاده به لب جوی بماند
نالهام از شوق درت بر فلک میرود و نازکنان میرود
تا شدی نازکنان ساقی خونین جگران همه مستند ز جام می و من از نازت
آن پسر نازکنان می رود اندر ره من دلی افتاده در آن راهگذر می بینم
سوی حوض آمدند نازکنان گره از بندِ فوطه بازکُنان