ناحیت

معنی کلمه ناحیت در لغت نامه دهخدا

ناحیت. [ ی َ ] ( ع اِ ) طرف. کرانه. کنار. ساحل. زیس. || ولایت. کشور. چکله. دیار. بقعه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ناحیه شود : مشرق خرخیز ناحیت چین است. ( حدود العالم ). ناحیتی از ناحیتی به چهار روی جدا گردد. یکی باختلاف آب و هوا... ) ( حدود العالم ). بلغار شهری است که مر او را ناحیتکی است خرد بر لب رود آتل نهاده. ( حدودالعالم ).
اندر آن ناحیت به معدن کوچ
دزدگه داشتند کوچ و بلوچ.عنصری.ریاست بست بد و مفوض شد و مدتی در آن ناحیت ببود و آثار خوب نمود. ( تاریخ بیهقی ). آن ناحیت را به حاجب آلتونتاش سپرد و بزودی مراجعت خواست کردن. ( تاریخ بیهقی ص 693 ). و اگر وی از این ولایت دور ماند جبال و آن ناحیت تباه شود. ( تاریخ بیهقی ص 365 ). نظام کارهای حضرت و ناحیت بقرار معهود و رسم مألوف بازرفت. ( کلیله و دمنه ). ناحیت کرمان در عهد عضدالدوله ، ابوعلی الیاس داشت از قبل سامانیان. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 257 ). آن ناحیتی است که از بدو عالم هیچ پادشاه بیگانه بر آن بقعه دست نیافته است. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 408 ). مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق
نه پای رفتن از این ناحیت نه جای مقام.سعدی.به شهری درآمد ز دریا کنار
بزرگی در آن ناحیت شهریار.سعدی.شبی کردی از درد پهلو نخفت
بزرگی در آن ناحیت بود گفت.سعدی.
ناحیة. [ ی َ ] ( ع اِ ) کرانه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کرانه ملک و طرفی از ولایت. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). کناره و گوشه زمین. ( شمس اللغات ). کرانه و سوی. ( دهار ). شطر. جهت. طرف. کوره. ( منتهی الارب ). سوی. ( مهذب الاسماء ). سامان. حوزه. جانب. دیار.

معنی کلمه ناحیت در فرهنگ فارسی

( اسم ) ناحیه :[ ریاست بست بدومفوض شد و مدتی در آن ناحیت ببود و آثارخوب نمود .]

جملاتی از کاربرد کلمه ناحیت

به مشرق زمین مطلع نور شد وز آن ناحیت تیرگی دور شد
به هر ناحیت نام داغش کشید به مصر و حبش بوی باغش کشید
به کار خود آن خلق درمانده اند از این ناحیت دامن افشانده اند
در آن ناحیت بود از اندیشه دور بیابانی از کوه و از بیشه دور
شبی کردی از درد پهلو نخفت طبیبی در آن ناحیت بود و گفت
رخت عشقت هر کجا آمد فرود عافیت زان ناحیت بگریخته
تا در حد و در ناحیت شام و قهستان معروف بود رود فرات و کُه الوند
بی گمان آغاز جنگ تحمیلی با عراق در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ خورشیدی و از دست رفتن گرمسیرات پائیزی و زمستانی ایل جمور در ناحیت سراب دیره شهرستان سرپل ذهاب، تاثیر مهمی در ماهیت عشایری ایل جمور نهاد و بخش بزرگی از آنان ناجار از اقامت دائمی در کرمانشاه شدند.ایل جمور با تیره های کردی جعفری، زوله و قیطولی ارتباط نسبی و سببی دارد. این ایل در طول جنگ هشت ساله با عراق سرداران شهید بزرگی همچون حجت الله جمهور، حاج قربان جمهور، تیمور رستمی ،بختیار جمور، عباسعلی و لطفعلی جمور را تقدیم نمود
و گفته‌اند باصل از خراسان بوده از ناحیت مرو، از دیه فندین. و گفته‌اند: وی بسمرقندزاده و باورد بزرگ شده و کوفی اصل است. و نیز گفته‌اند کی بخاری اصل است و اللّه اعلم. وفات وی در محرم بوده، سنه سبع و ثانین و مائه،
حمدالله مستوفی در کتاب نزهةالقلوب در وصف برخوار می‌گوید: «اصفهان، ولایتش هشت ناحیه است و چهار صد پاره دیه بیرون مزارع که داخل دیه‌ها باشد … پنجم ناحیت برخوار است سی ودو پاره دیه است، و دیه جز معظم قرای آن است، و این ناحیت را نیز آب از کاریزست و دیگر نواحی را آب از زنده رود، وبدین ناحیت بدیه جز بهمن بن اسفندیار آتش ساخته بود».
به دربند آن ناحیت راه یافت به فراط‌ها سوی دریا شتافت
تیراندازانی که سهم خدنگ هر یک قوس را وبال تیر کند … از راه طالقان … روان شد … و چون آن روز در ناحیت طالقان مواکب پادشاه جهان نزول نمود و قلاع آن ناحیت را چون اله‌نشین و منصوریه و چند قلعهٔ دیگر را که بود به لشکرهای کرمان و یزد محاصره فرمود و دست آن قوم به لشکر مغول معوّل بر ایشان قوی گردانید و روز دیگر … از آنجا بر راه هزارچم … اجتیاز فرمود …
زین دام بیابی تو بدل ناحیت روم چون یافت وی از بند بدل ناحیت شام