نابدید

معنی کلمه نابدید در لغت نامه دهخدا

نابدید. [ ب ِ ] ( ص مرکب ) مقابل بدید. ( شعوری ). غایب. ( منتهی الارب ). ناپیدا. که دیده نشود. نامرئی. ناپدید. پنهان. و رجوع به ناپدید شود :
بحر عشق یار بی پایان و ساحل نابدید
در مطلب بی شمار و قعر دریا نابدید .ابوالمعانی ( از شعوری ).کاروان گر نابدید از چشم ماست
نک دلیل راه آهنگ دراست.صهبای سیرجانی.

معنی کلمه نابدید در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ناپیدا نهفته مخفی : [...که اکنون شمارابدین برزکوه ببایدبدن ناپدید از گروه. ( شا. ) ۲ - نامرئی نامشهود: خردمند کز دور دریا بدید کرانه نه پیدا و بن ناپدید... ( شا. ) ۳ - پوشیده مستور: ابا خواهر خویش به آفرید زخون مژه هر دورخ ناپدید. ( شا. ) ۴- معدوم محو: خروشیدچون روی رستم بدید که نام توباد از جهان ناپدید. ( شا. )

جملاتی از کاربرد کلمه نابدید

دیدار که چشم و دل درو نابدید
زین راه نابدید معما کی بو برد آنک از شراب عشق ازل خورد یا چشید
ووی ترا دید کی دو گیتی ویرا نابدید
و او ترا دید،کی همهٔ او در دیدار نابدید