یگان یگان
معنی کلمه یگان یگان در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه یگان یگان
گر نه ز اطناب ترسم و تطویل کنم آن را یگان یگان تفصیل
حاصل این سخن، آن باشد که اللّه، جوهر باشد؛ و نور عرض؛ و جوهر هرگز بی عرض نبود، و نباشد. پس این سموات و ارض، خود برمز گفتهام که دو نور او باشد که اصل آسمان و زمین؛ و حقیقت ایشان، این دو نور است: یکی نور محمد، و یکی نور ابلیس؛ و شرح این سموات و ارض خود گفته شود؛ بجایگاها بازیاب. پس این نور که عرض جوهر الهیت است چیست،و کدام است؟ انشاءاللّه برمز یگان یگان گفته شود؛ اما مگر این بیتها از خواجه احمد حمویه نشنیدهای؟ اکنون گوش دار:
شهری ز آشنایان پر بود ای یگانه بیگانه کرد عشقت از هم یگان یگان را
بسیار داد خلعتم اول وزان سپس از من یگان یگان همه بربود خلعتش
احوال خویش اگرچه بگفتم یگان یگان سوگند می خورم که ندارند باورم
خبث سیرت ز صورت و سیما بر تو گردد یگان یگان پیدا
بیرون جهان همه درون دل ماست این هر دو سرا، یگان یگان منزل ماست
خوشا کشیدن می بر بساط سبزه چو ابر کشیده باشد و باران یگان یگان بچکد
چون راست که بر بهار دل بنهادند ازبار یگان یگان فرو افتادند
خاتمت مهرهای گردون را از دو عالم یگان یگان برداشت