یک چشم

معنی کلمه یک چشم در لغت نامه دهخدا

یک چشم. [ ی َ / ی ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) آنکه دارای یک چشم باشد.( ناظم الاطباء ). که از دو دیده یکی دارد و دیگر چشم او کور باشد. واحدالعین. ( از برهان ) ( از آنندراج ). اعور. اخوق. عورا. ( منتهی الارب ). انسان یا حیوانی که بیش از یک چشم او نیروی بینایی ندارد. باخق. ابخق. بخیق. مبخوق العین. ( از یادداشت مؤلف ) : طاهر یک چشم بود و چشم راستش نبود. ( ترجمه طبری بلعمی ).
نه عیسی داشت از یاران کمینه سوزنی در بر
نه سوزن شبه دجال است یک چشم سپاهانی.خاقانی.مردی سرخ یک چشم چنگ در وی زد که تو یک چشم من بدزدیدی. ( سندبادنامه ص 305 ).
او به سِر دجال یک چشم لعین
ای خدا فریاد رس نعم المعین.مولوی.- یک چشم شدن ؛ اعورار. ( منتهی الارب ) ( المصادر زوزنی ). اعویرار. قَوَر. ( منتهی الارب ).
- یک چشم کردن ؛ اعوار. تعویر. ( تاج المصادر بیهقی ).
|| ( ق مرکب ) به اندازه یک چشم. به قدر کافی :
با چنین غفلت نبستم طرفی از آسودگی
سرمه سان هرگز ندیدم فرصت یک چشم خواب.شفیع اثر ( از آنندراج ).- یک چشم خوابیدن ؛ به قدر لازم خوابیدن. به مدت کافی خفتن.
|| ( ص مرکب ) کنایه از مردم ظاهربین است. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). کوتاه نظر. ( از ناظم الاطباء ). || کنایه از مردمی که چشم کم نوری دارند. ( برهان ) ( آنندراج ). || کنایه از مردم منافق هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || مردم موحد را نیز گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). در بعضی از فرهنگها کنایه از موحد مرقوم است. ( انجمن آرا ). || ( اِ مرکب ) آفتاب. ( غیاث اللغات ).

معنی کلمه یک چشم در فرهنگ عمید

۱. ویژگی کسی که یک چشم داشته باشد و چشم دیگرش کور و نابینا باشد.
۲. [مجاز] ظاهربین و کوتاه نظر.
۳. [مجاز] منافق.

معنی کلمه یک چشم در فرهنگ فارسی

(صفت ) انسان یاحیوانی که بیش ازیکچشم اونیروی بینایی نداشته باشد که یکچشم اوبیند واحدالعین .

جملاتی از کاربرد کلمه یک چشم

مورخان دربارهٔ عقاید مذهبی امیر علی‌شیر آرای متفاوتی ذکر داشته‌اند. شماری او را پیرو و باورمندان به تسنن برشمرده‌اند. دسته‌ای نیز او را یک صوفی یا فردی که در هیچ گروه مذهبی قرار نمی‌گیرد و تنها گرایش‌های صوفیانه دارد، شناخته‌اند. اما به باور امیر نعمتی لیمایی، امیر علی‌شیر نه پیرو تشیع و نه پیرو تسنن و نه یک صوفی تمام عیار بود. او تنها فردی دیندار و مبادی آداب بود که سرشت اندیشه اش به دور از هرگونه عامی گری و آمیخته‌ای از تشیع، تسنن و تصوف بود و به تمامی گروه‌های یادشده به یک چشم می‌نگریست.
با توجه به اینکه شریان کاروتید داخلی علاوه بر تغذیه مغز در همان سمت، عصب بینایی و شبکیه را از طریق سرخرگ چشمی (افتالمیک) خونرسانی می‌کند، در موارد انسداد سمپتوماتیک کاروتید درونی، کوری گذرای یک چشم در ۲۵ درصد موارد ایجاد می‌گردد که شروع انسداد را هشدار می‌دهد که در توصیف آن ممکن است بیمار از وجود سایه، یا عدم دید در قسمت بالا یا پایین یا تاری دیدش را در یک چشم گزارش کند.
بی گره شو که به یک چشم زدن می گذرند رشته ها از نظر سوزن، اگر هموارند
در عهد عدل توست که بر پاسبان و دزد یک چشم زخم یاد نکرده ست خواب چشم
چون فلک یک چشم دارد در هنر سنجی حسود از برای عیب مردم دیدن اما احول است
اُدین راه درازی را پیمود تا جادوگری بیاموزد. او تنها یک چشم دارد که مانند خورشید می‌درخشد چون در ازای نوشیدن اندکی آب از چاه میمیر که قدرت الهام و آگاهی از آینده به او می‌داد ناگزیر چشم دیگرش را (در برخی متون در برابر فرستادن نسیمی از این چاه) به نگهبان این چاه که میمیر نام دارد بخشیده‌است. در جایی دیگر اودین در خوانی دشوار می‌انگبین سخن‌سرایی را از یوتون‌هایم می‌رباید. او هم رون‌ها و هم خردی که از چاه خرد به دست آورده و هم می‌انگبین سخن‌سرایی را به انسان‌ها می‌بخشد.
به تعب می کشدم چرخ چه شد غمزه یار که به یک چشم زدن بگذردم کار از کار
اودین به عنوان پیرمردی بلند قد با ریشی روان و تنها یک چشم (چشم دیگر را در ازای خرد داده بود) نشان داده می‌شود.
مزاج همت نمی‌شکیبد که ساز نخلش نظر فریبد به صد فلک دست و دل نزیبد فشار یک چشم تنگ خوردن
در عشق چنان شدم که بتوانم گفت کاندر یک چشم پشه بتوانم خفت
به ساغر که نگزیده اندیشه را به یک چشم دیده خم و شیشه را
در صفت های حق مشو یک چشم می گشا سوی هر یک اندک چشم
آمد شد بسیار همی کرد بر آن سر یک چشم مرا کور شد او هر دو کر آمد
در عالمی که دیده ما را گشوده اند یک چشم خواب، دولت بیدار بیش نیست