یک دم. [ ی َ / ی ِ دَ ] ( اِ مرکب ، ق مرکب ) یک نفس : این است که از برای یک دم در چارسوی امید وبیمیم.خاقانی. || یک لحظه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یک لمحه. ( ناظم الاطباء ). لحظه ای. ( یادداشت مؤلف ) : که با من یک زمان چشم آشنا باش مکن بیگانگی یک دم مرا باش.نظامی.بی ما تو به سر بری همه عمر من بی تو گمان مبر که یک دم...سعدی.- امثال : یک دم نشد که بی سر خر زندگی کنیم . و رجوع به دم شود. || دایم. همیشه. پیوسته. بدون توقف. یک بند. بی وقفه. یک ریز: یک دم حرف می زد.
معنی کلمه یک دم در فرهنگ عمید
یک نفس، یک لحظه، یک آن، پشت سرهم، بدون درنگ.
معنی کلمه یک دم در فرهنگ فارسی
۱- دایم همیشه پیوسته . ۲- یک لحظه یک آن دمی .
جملاتی از کاربرد کلمه یک دم
چو یک دم از تلاطم ها بیاسود همین دریای تو غارتگر تست
مشاهدات هستهٔ دنبالهدارهای هیل-باپ و کوهوتک به دانشمندان ایدههای تازه دربارهٔ ترکیب و تکامل دنبالهدارها داده است. اما هنوز دانشمندان نمیدانند که آیا هستهٔ دنبالهدارها مانند بخشهای جامد زمین، سخت یا مانند یک گلولهٔ برفی، نرم است. کاوشگر فضایی رزتا برای یافتن میزان سختی دنبالهدارها امیدوارکننده است. وقتی که دنبالهدار به خورشید نزدیک میشود، شروع به تبخیر میکند و یک گیسو و یک دم دیدنی و جذاب پدید میآید. این تبخیر تنها در جاهای خاص هسته روی میدهد که «جت» نامیده میشود. دنبالهدار هالی هنگامی که در سال ۱۹۸۶ به خورشید نزدیک میشد، بر روی سطح خود سه جت داشت.
ای دلبر من، تاج سر من یک دم ز وفا، بنشین بر من
از سوی دیگر اگر سیاهچالهای کوچک باشد انتظار میرود که تابش آن بسیار قویتر باشد. حتی سیاهچالهای که نسبت به انسان سنگین محسوب شود باید در یک دم تبخیر شود. یک سیاهچاله با وزن یک ماشین باید در مدت چند نانوثانیه تبخیر شود و طی این مدت اندک درخششی به اندازه ۲۰۰ برابر خورشید خواهد داشت. سیاهچالههای کوچکتر حتی با سرعت بیشتری تبخیر میشوند. البته برای چنین سیاهچاله کوچکی اثرات گرانش کوانتومی نقش مهمی ایفا میکنند و ممکن است (هرچند که از دانستههای فعلی در مورد گرانش کوانتومی چنین امری محتمل به نظر نمیرسد) به صورت فرضی چنین سیاهچاله کوچکی را پایدار سازند.
اگر یک دم به خوان خوانی مر او را، مژدهوَر گردد به خوانی در بهشت عِدْن پر حلوا و بریانها
سیمین ذقنی برده دلم را که به یوسف یک دم ندهد آب رسن بازی چاهش
چون روی آتشین را یک دم تو مینپوشی ای دوست چند جوشم گویی که چند جوشی
آلوسور یک شکارچی بزرگ دوپا بود، که طول آن بهطور میانگین ۸٫۵ متر بودهاست که با احتساب قطعات ریز پیدا نشده میتواند به ۱۲ متر نیز برسد. نسبت به پاهای عقبی که بزرگ و نیرومند بودند اندامهای جلویی کوچک و سه انگشتی بودند؛ و بدن با یک دم بزرگ و سنگین تعادل خود را حفظ میکرد. در خانواده دیگرخزندگان طبقهبندی میشود و یک سرده از ددپاهای گوشتسوسمار است. این سرده شامل یک طبقهبندی پیچیدهاست که مشتمل بر ۳ گونه معتبر و چند گونه مشکوک میباشد. قسمت عمدهای از بقایای آلوسور از آمریکای شمالی و مقداری هم از پرتغال و احتمالاً تانزانیا بدست آمدهاست. تا میانه قرن بیستم آلوسور به عنوان یک آنتردموس شناخته میشد اما مطالعات مفصل بر روی بقایای این جانور باعث شد که به عنوان یک سرده مستقل شناخته شود.
در چشم اگرش فرو گذارم یک دم سر جز بستانۀ درت بر نارد
که با من یک زمان چشم آشنا باش مکن بیگانگی یک دم مرا باش
گرچه هر روزی ز صد ره کم نمی بینم تو را خون همی گریم اگر یک دم نمی بینم تو را
اگر یک دم زنی بیعشق مرده است که بر ما یکبهیک دمها شمرده است
سپه را بدارید یک دم به جا که تا من شوم سوی این سرگرا