معنی کلمه یک تهی در لغت نامه دهخدا یک تهی. [ ی َ / ی ِ ت َ ]( ص نسبی ، اِ مرکب ) جامه یکتو چنانکه در ایام گرما پوشند. ( آنندراج ) ( غیاث ). جامه بی آستر : بوستان کز ژاله پوشیدی قمیص یک تهی این زمان از برف پوشیده قبای پنبه دار.سعید اشرف.|| پیراهن و زیرپیراهنی زنان. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه یک تهی در فرهنگ فارسی جامه یکتو چنانکه در ایام گرما پوشند جامه بی آستریک لا، یک لایی، جامه یک لا و نازک
جملاتی از کاربرد کلمه یک تهی ای فلک قدرت خداوندی که نبود بر درت یک تهی دستی بغیر از حلقه زرین باب بقدر حوصله، هر یک تهی ز می کرده؛ گدا سبوی سفال و، امیر ساغر سیم!