معنی کلمه یک بسی در لغت نامه دهخدا
بخیلی مکن جاودان یک بسی
بدین آرزو که منم خود رسی.ابوشکور.وز ایدر چو فردا به منزل رسی
یکی کار پیش آیدت یک بسی.فردوسی.در آواز شد رومی و پارسی
سخنْشان ز تابوت شد یک بسی
هرآنکس که او پارسی بود گفت
که او را جز ایران نباید نهفت.فردوسی.در شواهد فوق معنی کلمه با گفته فرهنگ نویسان انطباقی ندارد. در بیت اول فردوسی دشوار و انحصاری و در بیت دوم منحصراً اقرب است.