ینجه. [ ی ُ ج َ / ج ِ ] ( اِ ) یونجه. اسپست. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به یونجه و اسپست شود. ینجه. [ ی ُ ج َ ] ( معرب ، اِ ) سعد را به لاطینیه ینجه نامند. ( از حاشیه تذکره ابن بیطار و یادداشت مؤلف ). رجوع به سعد شود.
معنی کلمه ینجه در فرهنگ فارسی
(اسم ) یونجه سعد را به لاطینیه ینجه نامند
جملاتی از کاربرد کلمه ینجه
یارب از کوی خرابات چه خیزد که به شوخی ینجه با زاهد صد ساله زند طفل رضیعش