یمر

معنی کلمه یمر در لغت نامه دهخدا

یمر. [ ی ِ م ِ ] ( اِخ ) دیوبالایی در اساطیر شمال ، از نژاد گِلاسُن. او پدر دیوبالایان است. ( یادداشت مؤلف ).

جملاتی از کاربرد کلمه یمر

لعل شجیا عارفا سنن الهوی یمر علی قبر الغریب مسلّما
وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ کلبی گفت: این آیت بدان آمد که کافران گفتند: یا محمد تو ما را از دین پدران که برمیگردانی، و با دینی دیگر دعوت می‌کنی، از آنست که ترا خواسته دنیوی نیست، و ترا بمعاش حاجت است، اگر از آنچه می‌گویی باز گردی، ما ترا معاش تمام دهیم، و از همه بی‌نیاز کنیم. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ این عبارتست از هر چه آفریده در مکونات و محدثات، یعنی ما اشتمل علیه اللیل و النهار، و قیل ما یمر اللیل و النهار.
لعل شیخاً عارفاً سنن الهوی یمر علی قبر الغریب فسلما