معنی کلمه یقینی در لغت نامه دهخدا
یقینی. [ ی َ ] ( اِخ ) عمادزاده. متوفی به سال 976 هَ. ق. او راست دیوانی به ترکی. ( یادداشت مؤلف ).
یقینی. [ ی َ ] ( اِخ ) لاهیجانی. قاضی عبداﷲ. از شعرای قرن دهم هجری و از مردم لاهیجان گیلان بود و همانجا درگذشت. ابیات زیر از اوست :
یک سخن نشنیدم از وی پیش مردم تا به کی
هر زمان نقل دروغی از زبان او کنم.ای خوش آن شبها که با افسانه میلی داشتی
درددل می گفتم و افسانه می پنداشتی.( از آتشکده آذر ص 168 ).و رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
یقینی. [ ی َ ] ( اِخ )هروی یا هراتی. نسبت او به یزد اشتباه است. یقینی از شعرای معاصر جامی شاعر سلطان حسین میرزا بود و به فارسی و ترکی اشعار دل انگیز دارد. بیت زیر از اوست :
صبحی که دم به مهر نزد یک نفس تویی
نخلی که بر نخورد از او هیچکس تویی.( از فرهنگ سخنوران ) ( از صبح گلشن ص 616 ).