یقظت

معنی کلمه یقظت در لغت نامه دهخدا

یقظت. [ ی َ ظَ ] ( ع اِمص ) یقظة. بیداری. رجوع به یقظة شود.
یقظة. [ ی َ ق َ ظَ ] ( ع مص ) بیدار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 108 ).
یقظة. [ ی َ ق َ ظَ ] ( ع اِمص ) یقظه. بیداری. خلاف نوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ). بیداری. ( دهار ). مقابل نوم.
- بین النوم و الیقظة ؛ میان خواب و بیداری. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه یقظت در فرهنگ عمید

بیداری.

معنی کلمه یقظت در فرهنگ فارسی

بیداری، نقیض نوم
(اسم ) بیداری .

جملاتی از کاربرد کلمه یقظت

در شبی باش تا سپیدهٔ بام خواب و یقظت بدان ز ناس نیام
خویش را در خواب کن زین افتکار سر ز زیر خواب در یقظت بر آر
از میدان محاسبت میدان یقظت زاید. قوله تعالی: «و لاتکن من الغافلین». و یقظت را سه رکنست: نعمتهای بزرگ از وی دیدن و جرمهای بزرگ از خود دیدن، و عیار روزگار خود از زیادت و نقصان شناختن، و دایم از جملهٔ مکر ترسیدن. اول نعمتهای او را بسه چیز توان یافت: به نیاز دل، و شنیدن علم، و پاکی قوت. و جرم بسه چیز توان یافت: کوتاهی امید، و دوام فکر، و بیداری سحرگاه. و آخر بسه چیز توان یافت: بدگمانی بخود، و بریدن از علایق، و تعظیم حق.
خوابناکی کو ز یقظت می‌جهد دایهٔ وسواس عشوه‌ش می‌دهد
«وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا» الآیة... از روی ظاهر دریاها زمین خلق را مسخر کرد کشتی بر آن روان و منافع در آن پیدا و از روی باطن در نفس آدمی دریاهایی آفریده که آدمی در آن غرق گشته: یکی دریای شغل، دیگر دریای غم، سوم دریای حرص، چهارم دریای غفلت، پنجم دریای تفرقت. و این دریاها را کشتیها است، هر که در کشتی توکّل نشیند از دریای شغل بساحل فراغت رسد، هر که در کشتی رضا نشیند از دریای غم بساحل امن رسد، هر که در کشتی قناعت نشیند از دریای حرص بساحل زهد رسد، هر که در کشتی ذکر نشیند از دریای غفلت بساحل یقظت رسد، هر که در کشتی توحید نشیند از دریای تفرقت بساحل جمع رسد.
هست جهاز گلبنان حله سرخ و سبز تو هست امید شب روان یقظت روزهای تو