یعرشون

معنی کلمه یعرشون در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یَعْرِشُونَ: بر افراشته می سازند - بنا می کنند (معانی عرش عبارتند از :داربست و آلاچیق - سقفی که بر روی پایههائی زده میشود ، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند - چیزی که سقف داشته باشد-هودج - کجاوه - تخت سلطان (از جهت بلندیش))
ریشه کلمه:
عرش (۳۳ بار)
«یَعْرِشُونَ» از مادّه «عَرْش» در اصل، به معنای درختان و باغ هایی است که به وسیله نصب داربست ها برپا می شوند و منظره زیبا و پرشکوهی دارند.
تخت حکومت. ، ، . در همه این آیات مراد از آن تخت حکومت و سریر سلطنت است. معنای اصل آن رفع است (مجمع ذیل آیه 141 انعام) راغب گوید: «عرش در اصل خانه سقف‏دار است جمع آن عروش است...» محل جلوس سلطان به اعتبار علوّ عرش نامیده شده. طبرسی در ذیل آیه 54 اعراف فرموده: عرش به معنی سریر است که فرموده «وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ» و به معنی حکومت است گویند «ثَلَّ عَرْشُهُ» حکومت او زایل شد و به معنی سقف که فرموده: «فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها». عبارت صحاح چنین است «اَلْعَرْشُ سَریرُ الْمَلِکِ وَ عَرْشُ الْبَیْتِ سَقْفُهُ وَ قَوْلُهُمْ ثَلَّ عَرْشُهُ اِیْ وَها اَمْرُهُ وَ ذَهَبَ عِزُّهُ». شاید به اعتبار ارتفاع که در معنی آن ملحوظ است به معنی بنا و داربست تاک آمده در مجمع ذیل آیه 259 بقره فرموده: هر بنا عرش است عریش مکه بناهای آن می‏باشد، «عرش یعرش» یعنی بنا کرد، خانه را به واسطه‏ ارتفاع بناهایش عریش گویند، سریر را عرش گویند که از غیر آن بلند است. در اقرب الموارد گفته: «عَرَشَ عَرْشاً: بَنا بِناءً مِنْ خَشَبٍ. عَرَشَ الْبَیْتَ: بَناهُ. عرش الکرم عرشاً و عروشاً: رفع دو الیه علی الخشب». . ممکن است مراد از «ما کانوا یَعْرِشُونَ» بناهای آنان یا فقط چیزهای سقف‏دار از قبیل خانه‏ها و داربستها و غیره باشد یعنی آنچه فرعون و قومش می‏ساختند و آنچه از قصور و داربست‏ها بالا می‏بردند، از بین بردیم و تباه کردیم. * . احتمال دارد مراد از «ما یَعْرِشُون» کندوها باشد که بدست بشر ساخته می‏شود. * . معروشات باغاتی است که درختان آن به داربست زده شده یعنی خدا آن است که باغات بداربست زده و غیر آنها را به وجود آورده. * ، . مراد از عروشها ظاهراً سقفهاست گوئی اول سقفها و داربست‏ها افتاده بعد دیوارها و تاک‏ها روی آنها افتاده بود یعنی خانه‏ها بر سقفها و تاک‏ها بر داربستها افتاده بود رجوع شود به «خوی». عرش خدا با استفاده از قرآن مجید و روایات اهل بیت علیهم السلام می‏توان گفت: عرش موجود خارجی است و از عالم غیب است و مرکز دستورات عالم است و رشته تدبیر امور جهان به آن منتهی می‏شود. و استیلاء بر آن علم به تفصیل جزئیات امور جهان و تدبیر کلیّه جهان هستی است. اینک در اثبات این مدّعی می‏گوئیم: 1- این آیه روشن می‏کند که عرش شی‏ء محدودی است، اطراف و جوانب دارد، و ملائکه تسبیح کنان در اطراف آن هستند. نمی‏شود گفت: عرش تمام جهان هستی است زیرا که ملائکه جزء جهان هستی‏اند و در حول عرش بودنشان درست نمی‏شود. از طرف دیگر آیه راجع به قیامت و خاتمه کار اهل محشر است و این نشان می‏دهد که عرش در قیامت هم خواهد بود. 2- این آیه نیز می‏گوید که: عرش محدود است و اطراف دارد. حاملان دارد، حاملان آن غیر از آنان است که در اطراف آن هستند. حاملان و من فی حوله خدا را تسبیح می‏گویند. این آیه نیز مانع از آن است که عرش را بر تمام عالم هستی حمل کنیم. 3- عرش خدا قابل حمل است ظهور لفظ «فُوْقَهُمْ» برای آن مکان تعیین می‏کند که در بالای مردم خواهد بود و هشت نفر آن را روز قیامت حمل خواهند کرد. در جوامع الجامع فرموده: روایت شده که حاملان عرش فعلا چهار نفراند روز قیامت خدا چهار نفر دیگر را به کمک آنان خواهد فرستاد. 4- ، . خداوند که ربّ آسمانهای هفتگانه است همانطور ربّ و صاحب عرش است با ملاحظه آیات گذشته بعید است که گفته شود: رَبُّ الْعَرْش بعد از ربّ السَّموات ذکر العالم بعد الخالص است. 5- . این آیه از وجود عرش قبل از خلقت زمین و آسمانهای هفتگانه آن خبر می‏دهد. به نظر می‏آید چنانکه گفته‏اند مراد از «اَلْماء» حالت مذاب بودن زمین است در «ارض» و «سماء» گفته شده که ظهور سماوات در اینگونه آیات در طبقات هفتگانه جوّ است. ممکن است مراد از عرش در این آیه حکومت باشد مخصوصاً به قرینه آن که الف و لام ندارد ولی بعید است که برای عرش در قرآن بیش از یک مصداق قائل شد در این صورت معنی آیه چنین است که: مرکز دستورات خدائی روی آب بود و از آنجا فقط به موّاد مذاب زمین دستور می‏رسید تا وضع امروزی تشکیل شود والله العالم. 6- بنابر آنچه گذشت ظهور آیات ذیل .. در همان معنی است که گفته شد. آیات ذیل در این زمینه است که استیلاء بر عرش به معنی تدبیر امور جهان و علم به جزئیات آن است. 1- . در این آیه ابتدا خلقت آسمان‏ها و زمین و آنگاه استقرار بر عرش ذکر شده و از «یُغْشِی اللَّیْلَ» تا «بِاَمْرِهِ» شرح استقرار بر عرش است که به عبارت اخرای تدبیر جهان می‏باشد و بعد با جمله «اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ» یعنی مطلق خلقت و تدبیر بدست او است مطلب آیه خلاصه شده است. و کلمه «تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ» عبارت دیگر همین مطلب است. 2- . «یُدَبِّرُ الْاَمْرَ» توضیح «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرشِ» است جمله «ما مِنْ شَفیعٍ...» حاکی از دو مطلب است یکی اینکه در اداره امور عالم واسطه‏هائی هست. دوّم اینکه: واسطه‏ها به اذن خدا دست‏اندر کارند و از خود استقلالی ندارند. همچنین است و غیره در شرح «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» آمده ایضاً آیه 4و5 از سوره طه و آیه 59 از سوره فرقان و آیه 4 از سوره الم سجده. 3- . در این آیه استوا بر عرش علم به جزئیات تفسیر شده است. عرش در این آیات همان است که گفته شد. یعنی بر مرکز دستورات استیلاء یافت، امر تمام جهان را تدبیر می‏کند. بعضی‏ها گفته‏اند: عرش مصداق خارجی ندارد و معنی «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» «اِلرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» کنایه است از استیلاء خدا بر عالم خلق و بسیار می‏شود که استواء بر شی‏ء به معنی استیلاء و تسلط آید چنانکه شاعر گفته: قَدِ اسْتَوی بِشْرُ عَلَی الْعِراقِ مِنْ غَیْرِ سَیْفٍ وَ دَمٍ مُهْراقٍ یا اینکه استواء بر عرش به معنی شروع در تدبیر است. چنانکه سلاطین چون شروع در اداره امور کنند بر تخت قرار می‏گیرند... در المیزان ج 8 ص 159 در جواب این سخن فرموده: جاری مجرای کنایه بودن «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» به حسب لفظ هر چند حق است ولی این منافی با آن نیست که در آن جا حقائق موجوده وجود داشته باشد و این عنایت لفظیه به آن تکیه کند... «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» در عین اینکه تمثیل است و احاطه تدبیری خدا را بیان می‏دارد، دلالت می‏کند که در آنجا مرحله حقیقی وجود دارد و آن مقامی است که زمام همه امور با همه کثرت و اختلاف در آن جمع است. آیات دیگری که عرش را به تنهائی ذکر کرده و به خدا نسبت میدهند دلیل این مطلب‏اند مثل [وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ» «اَلَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ...» «وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ»... نظری به روایات 1- در کافی باب «اَلْعَرْشِ وَ الْکُرْسِیِّ» ضمن حدیثی از حضرت رضا «علیه السلام» نقل شده «اَلْعَرْشُ لَیْسَ هُوَ اللَّهُ وَالْعَرْشُ اِسْمُ عِلْمٍ وَ قُدْرَةٍ وَ عَرْشٌ فیهِ کُلُّ شَیْ‏ءٍ... وَالْعَرْشُ وَ مَنْ یَحْمِلُهُ وَ مَنْ حَوْلَ الْعَرْشِ وَاللَّهُ الْحامِلُ لَهُمْ...» این حدیث عرش را شی‏ء موجود معرّفی کرده و گوید: عرش نام قدرتی و علمی است نکره و عرشی است که همه اشیاء در آن است این با همان مرکز دستورات می‏سازد. 2- در توحید صدوق رحمة الله باب 48 در ضمن حدیثی از علی «علیه السلام» نقل شده که بجاثلیق فرمود: «اِنَّ الْمَلائِکَةَ تَحْمَلُ الْعَرْشَ وَ لَیْسَ الْعَرْشُ کَما تَظُنُّ کَهَیْئَةِ السَّریرِ. وَلکِنَّهُ شَیْ‏ءٌ مَحْدُودٌ مُدَبَّرٌ، وَ رَبُّکَ عَزَّ وَ جَلَ مالِکُهُ لا اَنَهُ عَلَیْهِ کَکَوْنِ الشَّیْ‏ءِ عَلَی الشَّیْ‏ءِ وَ اَمَرَ الْمَلائِکَةَ بِحَمْلِهِ فَهُمْ یَحْمِلوُنَ الْعَرْشِ بِما اَقْدَرَهُمْ عَلَیْهِ...» دلالت این حدیث بر موجود بودن عرش احتیاج بیان ندارد. 3- در باب 52 همان کتاب از امام صادق «علیه السلام» نقل شده: «اَلْعَرْشُ هُوَ الْعِلْمُ الَّذی لا یُقَدِّرُ اَحَدٌ قَدْرَهُ» ظاهراً مراد همان علم و دستوارتی است که در عرش گذاشته شده است. 4- در باب 50 همان کتاب حدیث مفصلی از امام صادق «علیه السلام» نقل شده که مقداری از آن نقل می‏شود: «عَنْ حَنَّانِّ بْنِ سدیر قال: سَئَلْتُ اَباعَبْدِاللَّهِ علیه السلام عَنِ الْعَرْشِ وَ الْکُرْسِیِ فَقالَ: اِنَّ لِلْعَرْشِ صِفاتٍ کَثیرَةٌ مُخْتَلِفَةٌ لَهُ فی کُلِّ سَبَبٍ وُضِعَ فی القُرآنِ صِفَةٌ عَلی حِدَّةٍ فَقَوْلُهُ «رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ» یقول: اَلْمَلَکُ الْعَظیمِ وَ قَوْلُهُ «اَلرَّحمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» عَلَی الْمُلْکِ احْتَوی وَ هذا مُلْکُ الْکَیْفُوفِیِّةِ فِی الْاَشْیاءِ ثُمَّ الْعَرْشُ فِی الْوَصْلِ مُتَفَرِّدٌ مِنْ الْکُرْسِیِّ لِاَنَّهُما بابانِ مِنْ اَکْبَرِ اَبْوابِ الْغُیُوبِ وَ هُما جَمیعاً غَیْبانِ، وَ هُما فِی الْغَیْبِ مَقْرُونانِ لِاَنَّ الْکُرْسِیَّ هُوَ الْبابُ الظَّاهِرُ مِنَ الْغَیْبِ الَّذی مِنْهُ مَطْلَعُ الْبِدَعِ وَ مِنْهُ الْاَشْیاءُ کُلُّها، وَ الْعَرْشُ هُوَ الْبابُ الْباطِنِ الَّذی یُوجَدُ فیهِ عِلْمُ الْکَیْفِ وَالْکُوْنِ وَالْقَدْرِ وَالْحَدِّ وَ الْاَیْنِ وَ الْمَشِیَّةِ وَ صِفَةُ الْاِرادَةِ وَ عِلْمُ الْاَلْفاظِ وَالْحَرَکاتِ وَالتَّرْکِ وَ عِلْمُ الْعَوْدِ وَالْبَدْءِ، فَهُما فِی الْعِلْمِ بابانِ مَقْرُونانِ لِاَنَّ مَلَکُ الْعَرْشِ سِوی مَلَکِ الْکُرْسِیِّ وِ عِلْمُهُ اَغْیَبُ مِنْ عِلْمِ الْکُرْسِیِّ، فَمِنْ ذلِکَ قالَ: «وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ» اَیْ صِفَتُهُ اَعْظَمُ مِنْ صِفَةِ الْکُرْسِیِّ وَ هُما فِی ذلِکَ مَقْرُونانِ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ فَلِمَ صارَ فِی الْفَضْلِ جارَ الْکُرْسِیَّ؟ قالَ: اِنَّهُ صارَ جارُهُ لِاَنَّ عِلْمَ الْکَیْفُو فِیَّةِ فیهِ وَ فیهِ الظَّاهِرُ مِنْ اَبْوابِ الْبَداءِ وَ اَیْنِیَّتها وَ حَدُّ رَتْقِها وَ فَتْقِها فَهذانِ جارانِ اَحَدُهُما حُمِلَ عَلی صاحِبِهِ فِی الصَّرْفِ...» این روایت روشن می‏کند که عرش و کرسی هر دو مخلوق و از عالم غیب‏اند و کرسی قائم به عرش است، آنچه در اشیاء عالم جاری می‏شود از عرش به کرسی و از کرسی به عالم می‏رسد. و بداء و مکانهای آن در عرش است نه در کرسی. ایضاً: کرسی باب ظاهر از غیب و عرش باب باطن غیب است. طلوع همه اشیاء از کرسی است ولی علم کیف، کون، قدر، حد، این، مشیت، صفت، اراده، علم الفاظ و حرکات و ترک، علم عود و بدء همه در عرش است. 5- در صحیفه سجادیه دعای 47 هست: «لَکَ الْحَمْدُ... حَمْداً یُوازِنُ عَرْشَکَ الْمَجیدَ» ایضاً «صَلِّ عَلَیْهِمْ زِنَةَ عَرْشِکَ وَ ما دُونَهُ وَ مِلْأَ سَمواتِکَ وَ ما فَوْقَهُنَّ» و در دعای سوم آمده: «اَللّهُمَّ وَ حَمَلَةُ عَرْشِکَ...». به عقیده المیزان چنانکه تقل شد: عرش حقیقتی از حقائق و امری از امور خارجی است و مرکز تدبیر امور جهان است (المیزان ج 8 ص 157 - 160). در المنار ذیل آیه 3 از سوره یونس عرش را مرکز تدبیر دانسته و گوید: «ثُمَّ اسْتَوی عَلی عَرْشِهِ الَّذی جَعَلَهُ مَرْکَزَ التَّدْبیرِ لِهذا الْمُلْکِ الْعَظیمِ» آنگاه گوید: عرش مخلوقی است که پیش از آسمانها و زمین آفریده شده. و در ذیل آیه 54 از سوره اعراف گفته در کتاب و سنت وارد شده که خدا را عرشی است، خلقت آن پیش از آسمانها و زمین است، و آن را حاملانی است از ملائکه و آن چنانکه لغت دلالت دارد مرکز تدبیر عالم است: در مفردات آمده: «وَعَرْشُ اللّهِ ما لا یَعْلَمُهُ الْبَشَرُ عَلَی الْحَقیقَةِ اِلّآ بِالْاِسْمِ».

جملاتی از کاربرد کلمه یعرشون

شامی و ابو بکر یعرشون خوانند بضمّ راء. باقی یعرشون بکسر راء، و معنی همانست.