یزکی. [ ی َ زَ ] ( حامص ) صفت و شغل یزک. طلایه داری. پیشقراولی سپاه و لشکر. ( یادداشت مؤلف ). - یزکی کردن ( یا نمودن ) ؛ طلایه داری لشکر کردن : خواجه دانم که پیش فوج سخاش موج دریا همی کند یزکی.انوری.منم آنکه شاه گردون به زمان شوکت من شب و روز می نماید یزکی و پاسبانی.شاه نعمةاﷲ ولی.
معنی کلمه یزکی در فرهنگ فارسی
صفت و شغل یزک طلایه داری
معنی کلمه یزکی در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی یُزَکِّی: پاک و پاکیزه می کند - تزکیه می کند ریشه کلمه: زکو (۵۹ بار)
جملاتی از کاربرد کلمه یزکی
سهیلی دیگری در چرخ معنی یزکی کل روح کالادیم
عشق در پیش زپی حب علی ره سپر است مژده کز شاه به لشکر یزکی میآید
سعدیا لشکر سلطان غمش ملک وجود هم بگیرد که دمادم یزکی میآید