یزدخواست

معنی کلمه یزدخواست در لغت نامه دهخدا

یزدخواست. [ ی َ خوا / خا ] ( اِخ ) نام قلعه ای است در اراضی ولایت فارس که به اصفهان اقرب است و آن را ایزدخواست گویند. سبب تسمیه اش را نوشته اند که لشکری بدانجا مقام کرده بودند چندان برف ببارید که بیشتر آنها در زیر برف بمردند. فردا که سؤال وگفتگو شد که چرا چنین وهنی اتفاق افتاد بزرگ ایشان گفت : «ایزدخواست » و در آنجا توقف کردند و اموات را دفن کرده قریه ای بنا نمودند به این نام معروف و موسوم شد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : در آن موضع دیهی بنا کردند و یزدخواست نام نهادند یعنی خدا هلاک ایشان خواست. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 82 ). و رجوع به نزهةالقلوب چ دبیرسیاقی ص 149 و ماده ایزدخواست شود.

جملاتی از کاربرد کلمه یزدخواست

ایزَدخواست یا یزدخواست شهری در بخش مرکزی شهرستان آباده استان فارس در جنوب ایران است.
«نام قلعه‌ای است در اراضی ولایت فارس که به اصفهان اقرب است و آن را ایزدخواست گویند. سبب تسمیه‌اش را نوشته‌اند که لشکری بدانجا مقام کرده بودند چندان برف ببارید که بیشتر آنها در زیر برف بمردند. فردا که سؤال و گفتگو شد که چرا چنین وهنی اتفاق افتاد بزرگ ایشان گفت: «ایزد خواست» و در آنجا توقف کردند و اموات را دفن کرده قریه‌ای بنا نمودند به این نام معروف و موسوم شد. (انجمن‌آرا) (آنندراج): در آن موضع دیهی بنا کردند و یزدخواست نام نهادند یعنی خدا هلاک ایشان خواست.