یتیمه

معنی کلمه یتیمه در لغت نامه دهخدا

( یتیمة ) یتیمة. [ ی َ م َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث یتیم. گویند یتیمة صغیرة.( ناظم الاطباء )؛ دختر بی پدر. ( فرهنگ فارسی معین ). || هرچه ظریف و بی نظیر بود. ( فرهنگ وصاف از آنندراج ). هرچیز یکتا و فرد و بی همتا و بی مانند. || مروارید قیمتی. ( ناظم الاطباء ) :
زهی یتیمه حسان ثابت و اعشی
خهی یتیمه سحبان وائل و عتاب.خاقانی.- دُرّه ٔیتیمه ( درة یتیمة ) ؛ گوهری که نظیر و مانند نداشته باشد. ( ناظم الاطباء ). مروارید شاهوار. ( یادداشت مؤلف ). دره یتیمه مرواریدی بوده است که در مغاص ساحل جزیره خارک یافته اند: بیرونی گوید وزن آن سه مثقال بود. ( الجماهر ص 129 ). و قد قیل ان الدرة الیتیمةاخرجت من هناک [ ای مغاص سواحل جزیره خارک ]. ( الجماهر بیرونی از یادداشت مؤلف ). ذکر الصولی ان المعتصم لما فرغ من بناء قصر عباسة عقد مجلساً رائقاً... و تتوج بالتاج الذی فیه الدرة الیتیمة. ( الجماهر بیرونی ).
|| یکتا. فرزند یکتا. یگانه.
- یتیمه دهر، یتیمةالدهر ؛ یگانه روزگار.

معنی کلمه یتیمه در فرهنگ عمید

۱. = یتیم
۲. بی نظیر، بی مانند.
۳. گوهر یکتا و بی مانند.

معنی کلمه یتیمه در فرهنگ فارسی

مونث یتیم، دختربی پدر، به معنی بی نظیر، گوهریکتا
۱- دختربی پدر . ۲- بی نظیر بی مانند. یا یتیم. دهر. یتیمه الدهر یگان. روزگار.

جملاتی از کاربرد کلمه یتیمه

چون برفت او ز هر طرف برخاست خاطبانرا بر آن یتیمه هوس
زانکه تا این یتیم زنده بود ننماید یتیمه روی بکس
زو یتیم و یتیمه ئی دیدم در سرای سپنج مانده و بس