معنی کلمه یتیمه در لغت نامه دهخدا
زهی یتیمه حسان ثابت و اعشی
خهی یتیمه سحبان وائل و عتاب.خاقانی.- دُرّه ٔیتیمه ( درة یتیمة ) ؛ گوهری که نظیر و مانند نداشته باشد. ( ناظم الاطباء ). مروارید شاهوار. ( یادداشت مؤلف ). دره یتیمه مرواریدی بوده است که در مغاص ساحل جزیره خارک یافته اند: بیرونی گوید وزن آن سه مثقال بود. ( الجماهر ص 129 ). و قد قیل ان الدرة الیتیمةاخرجت من هناک [ ای مغاص سواحل جزیره خارک ]. ( الجماهر بیرونی از یادداشت مؤلف ). ذکر الصولی ان المعتصم لما فرغ من بناء قصر عباسة عقد مجلساً رائقاً... و تتوج بالتاج الذی فیه الدرة الیتیمة. ( الجماهر بیرونی ).
|| یکتا. فرزند یکتا. یگانه.
- یتیمه دهر، یتیمةالدهر ؛ یگانه روزگار.