جملاتی از کاربرد کلمه یاقوت گون
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
ساقی ایام گل آمد، حبذا ایام گل خیز و در ده ساغری، یاقوت گون چون جام گل
گاه برسان یکی یاقوت گون گوهر شود گه بکردار یکی بیجاده گون مجمر شود
خیمه ها یاقوت گون زرین طناب شاهدان با طلعت آئینه تاب
خط ساغر به دور باده یاقوت گون صائب به گرد لعل جانان خط شبگون است پنداری
مست آن ذوقم که در دور خمار چشم او زان لب یاقوت گون عیش مدامی داشتم
دریغا از آن لؤلؤی شاهوار که یاقوت گون گشتش از خون عذار
ترک من سبزه گرد لب دارد لعل یاقوت گون سلب دارد
چون بر اطراف می یاقوت گون سیمین سحاب بر سر سیلاب خون افتاده هر جا مغفری
رخ چون کهربایت لعل کرد از اشک یاقوتی مبین گلگونه یاقوت گون و لعل خندانش