یاقوت لب. [ ل َ ] ( ص مرکب ) با لبی به رنگ یاقوت سرخ. سرخ لب. ( ناظم الاطباء ) : جام زرین تو پر کرده ز یاقوت روان ساقی بزم تو یاقوت لب سیم بری.امیرمعزی.مست تمام آمده ست بر در من نیمشب آن بت خورشیدروی وان مه یاقوت لب.خاقانی.یاقوت لبان در بناگوش هم غالیه بوی و هم قصب پوش.نظامی.|| ازاسمای محبوب است. ( آنندراج ).
معنی کلمه یاقوت لب در فرهنگ فارسی
با لبی برنگ یاقوت سرخ سرخ لب
جملاتی از کاربرد کلمه یاقوت لب
ایسرو قد لاله رخ غنچه دهن یاقوت لب سنگدل سیم دقن
درج یاقوت لب لیلی مفرح هست، لیک کی توان بیچاره مجنون را بدان هشیار کرد
می خورد و فروزان شد و از شرم برآمد یاقوت لب یار عجب نرم برآمد
آن قبله خلخ بدو زلفین و بدو رخ یاقوت لب و سیم ِتن و سیب زنخدان
تسکین دل خسته ما آن رخ زیباست یاقوت لب لعل توام قوت روانست
تا ز یاقوت لب او نظری دادم آب ریگ این بادیه را لعل بدخشان کردم
فریب حرف لطف آمیز آن یاقوت لب خوردم ندانستم که صد نقش مخالف زین نگین خیزد
ای بت یاقوت لب وی مه نامهربان شمع شبستان دل گلبن بستان جان
خطش زان در نظر چون موی آتش دیده می آید که یاقوت لب او راست در زیر نگین آتش
درآمد شه ز خواب او را طلب کرد ندیدش، قصدِ آن یاقوت لب کرد